امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Storm

stɔːrm stɔːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stormed
  • شکل سوم:

    stormed
  • سوم‌شخص مفرد:

    storms
  • وجه وصفی حال:

    storming
  • شکل جمع:

    storms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
آب‌و‌هوا کولاک، طوفان link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a storm in the Caspian sea
- طوفان در دریای خزر
- sandstorm
- طوفان شن
- thunderstorm
- طوفان همراه با رعد و برق
- a storm of bullets
- رگباری از گلوله
توفان، غرش، خروش
- The country is going through another political storm.
- کشور دارد یک توفان سیاسی دیگر را طی می‌کند.
- an economic storm
- آشفتگی (توفان) اقتصادی
- a storm of student protests
- توفانی از اعتراضات دانشجویان
- the storm of native movies now flooding the country
- توفانی از فیلم‌های وطنی که اکنون کشور را فرا گرفته است
verb - transitive
حمله کردن، یورش بردن
- The workers stormed through the streets.
- کارگران به خیابان‌ها یورش بردند.
verb - transitive verb - intransitive
غریدن، خروشیدن (ابراز خشم با صدای بلند و اغلب غیرقابل کنترل)
- The rioters stormed their way into the palace.
- شورشیان شتابان و خروشان وارد کاخ شدند.
- The passengers were storming at the flight delay.
- تأخیر پرواز مسافران را خشمگین کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد storm

  1. noun strong weather
    Synonyms:
    blast blizzard blow cloudburst cyclone disturbance downpour gale gust hurricane monsoon precip precipitation raining cats and dogs snowstorm squall tempest tornado twister whirlwind windstorm
    Antonyms:
    calm clearness
  1. noun commotion, turmoil
    Synonyms:
    agitation anger annoyance assault attack barrage blitz blitzkrieg bluster bomb bombardment broadside burst bustle cannonade clamor clatter convulsion disturbance drumfire furor fury fusillade hail hassle hysteria offensive onset onslaught outbreak outburst outcry passion perturbation pother rabidity racket rage rampancy roar row ruction rumpus rush salvo squall stir strife temper tumult upheaval violence volley
    Antonyms:
    calm peace
  1. verb attack, rush
    Synonyms:
    aggress assail assault beset blow violently bluster breathe fire burn up carry on charge come at complain drizzle drop fly fume go on howl pour rage rain rant rave rip roar scold set in sizzle sound off spit squall stalk steam up stomp strike take by storm take on tear thunder

Idioms

  • storm one's way across

    با خشم و سرعت حرکت کردن، شتابان و خروشان حرکت کردن، با خشم راه خود را باز کردن (از/ در میان)

لغات هم‌خانواده storm

  • noun
    storm
  • verb - transitive
    storm

ارجاع به لغت storm

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «storm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/storm

لغات نزدیک storm

پیشنهاد بهبود معانی