تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- (با ضربه و غیره) برزمین افکندن، فرو افکندن، نقش بر زمین کردن 2- از میان برداشتن 3- (بیماری) از پای انداختن، از پا درآوردن
جدا کردن، حذف کردن، پاک کردن، قطع کردن
بیزحمت ایجاد شدن، بیزحمت درست کردن
مستقل شدن، روی پای خود ایستادن، به خود متکی شدن
شکست خوردن، موفق نشدن، بد آوردن
حمله کردن، حملهور شدن، هجوم بردن
(بیسبال) از بازی حذف شدن
حذف کردن، قلم گرفتن، خط زدن
(آواز یا مکالمه یا بازی و غیره) آغاز کردن، شروع کردن
درحال اعتصاب، مشغول اعتصاب
در فاصلهی نزدیک (برای حمله کردن یا دستیابی و غیره)
رلبازی کردن، تو بازی رفتن، (مصنوعی) رفتار کردن، بازی درآوردن
توازن برقرار کردن
جرقه زدن یا ایجاد کردن، مشتعل کردن
شعلهور ساختن، (آتش) افروختن
strike off (or from) the rolls
از عضویت اخراج کردن
be struck on (or with) somebody
(عامیانه) از کسی خوش آمدن، نسبت به کسی نظر خوب داشتن
(امریکا - عامیانه) در موقعیت بدی بودن، در مخمصه بودن
هاجوواج کردن، شگفتزده کردن
1- کف زدن، موافقت کردن 2- قرارداد بستن، قرار گذاشتن، (دربارهی چیزی) دست دادن
1- به هدف زدن، موفق شدن 2- تحتتأثیر قرار دادن، به دل نشستن
1- ضربهی کاری زدن، ضربهی جانانه زدن 2- به اثر مطلوب رسیدن
1- منابع غنی معدنی کشف کردن 2- (ناگهان) به پول یا کامیابی رسیدن
از فرصت استفاده کردن، تا تنور داغ است نان را چسباندن
تا تنور داغ است نان را چسباندن، تا آهن داغ است چکش کاری کردن، تا فرصت باقی است کاری را انجام دادن
strike (or make) a bargain with someone
با کسی به توافق رسیدن، معامله کردن
strike (or sound) a false note
اشتباهی عمل کردن، بیجا حرف زدن، غلطی گفتن (یا کردن)
جان کلام را ادا کردن، درست نوشتن یا گفتن یا انجام دادن
(امریکا) 1- نفت کشف کردن و استخراج کردن 2- ناگهان موفق یا پولدار شدن
go through (or hit or strike, etc.) a bad patch
دوران بدی را گذراندن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «strike» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/strike