Finding

    ˈfaɪndɪŋ ˈfaɪndɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      findings

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    یافته، کشف

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - The research findings confirmed the hypothesis about climate change.
    - یافته‌های تحقیقاتی، فرضیه‌ی مربوط به تغییرات آب‌وهوایی را تأیید کرد.
    - The scientist's finding about the new species was groundbreaking in the field of biology.
    - کشف دانشمند در مورد گونه‌ی جدید در زمینه‌ی زیست‌شناسی، انقلابی بود.
    noun countable B2
    حقوق حکم، رأی دادگاه link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده
    - After a long legal inquiry, the judge issued a finding that cleared the defendant of any wrongdoing.
    - پس‌از تحقیق قانونی طولانی، قاضی حکمی صادر کرد که متهم را از هرگونه تخلف پاک دانست.
    - The jury’s finding was crucial in determining the outcome of the case.
    - رأی هیئت‌منصفه در تعیین نتیجه‌ی پرونده بسیار مهم بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد finding

    1. noun judgment, verdict
      Synonyms:
      decision conclusion sentence verdict award decree recommendation pronouncement discovery data
    1. noun something that has been discovered
      Synonyms:
      verdict ascertainment conclusion discovery decision determination find strike

    Collocations

    • fact-finding

      تحقیق، راستی‌یابی، راستین‌یابی، تحقیقاتی، راستین‌یابگر، راستین‌یاب

    ارجاع به لغت finding

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «finding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/finding

    لغات نزدیک finding

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه