آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Fine

faɪn faɪn

گذشته‌ی ساده:

fined

شکل سوم:

fined

سوم‌شخص مفرد:

fines

وجه وصفی حال:

fining

شکل جمع:

fines

صفت تفضیلی:

finer

صفت عالی:

finest

معنی fine | جمله با fine

adjective A1

خوب، فاخر، عالی، شگرف، بسیار خوب، خوشایند

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

fine facial features

اسباب صورت (چهره‌ی) ظریف

a fine day

یک روز عالی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a fine work of art

یک اثر هنری عالی

a fine garden

باغی عالی

fine weather

هوای خوب (روشن یا صاف)

Since he came from the hospital, my father is fine.

پدرم از وقتی که از بیمارستان آمده حالش خوب است.

What a fine baby!

چه بچه خوبی !

a fine teacher

یک معلم ارجمند

Our fine neighbors who don't greet us back.

همسایه‌های از ما بهترون که جواب سلام ما را نمی‌دهند.

adjective

اعلا، فرمند، بهی، خالص، ناب، سره، پالوده، پالیده، سارا، بی‌غش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

fine woolen products

فرآورده‌های پشمی اعلا

a fine athlete

یک ورزشکار نخبه

نمونه‌جمله‌های بیشتر

fine gold

طلای خالص (زر ناب)

adjective

سالم، تندرست، سرحال، آردسان

adjective

دقیق، حساس، ریز بینانه

fine measurements

سنجش‌های دقیق

fine distinctions

تمایزات دقیق

adjective

نرم (از شدت ریزی)، لطیف، باریک، بسیار کوچک، ریزه، تیز، نازک

fine sand

شن ریز

fine print

حروف (چاپی) کوچک

نمونه‌جمله‌های بیشتر

fine cloth

پارچه‌ی ظریف

very fine flour

آرد بسیار نرم

fine thread

ریسمان نازک

a sword with a fine edge

شمشیر با لبه‌ای تیز

adverb

خیلی خوب

Fine,let's go.

خیلی خوب، برویم.

noun

جریمه، تاوان، غرامت

He had to pay a heavy fine.

مجبور شد جریمه‌ی سنگینی بپردازد.

noun

(دراصل) پایان، اتمام، فرجام، خاتمه

noun

(دستور نواختن موسیقی) پایان، نت که پایان بخشی را نشان می‌دهد

verb - intransitive

صاف شدن، رقیق شدن

verb - transitive

صاف کردن

verb - transitive

کوچک کردن

verb - transitive

نقره داغ کردن

verb - transitive

جریمه کردن، جریمه گرفتن از

The police fined him because he had parked his car on a sidewalk.

چون ماشین خود رادر پیاده‌رو پارک کرده بود پلیس او را جریمه کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fine

  1. adjective cloudless, sunny
    Synonyms:
    Antonyms:
  1. noun penalty in money
  1. verb penalize in monetary way
    Synonyms:

Idioms

in fine

1- سرانجام، بالأخره 2- خلاصه

سوال‌های رایج fine

گذشته‌ی ساده fine چی میشه؟

گذشته‌ی ساده fine در زبان انگلیسی fined است.

شکل سوم fine چی میشه؟

شکل سوم fine در زبان انگلیسی fined است.

شکل جمع fine چی میشه؟

شکل جمع fine در زبان انگلیسی fines است.

وجه وصفی حال fine چی میشه؟

وجه وصفی حال fine در زبان انگلیسی fining است.

سوم‌شخص مفرد fine چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد fine در زبان انگلیسی fines است.

صفت تفضیلی fine چی میشه؟

صفت تفضیلی fine در زبان انگلیسی finer است.

صفت عالی fine چی میشه؟

صفت عالی fine در زبان انگلیسی finest است.

ارجاع به لغت fine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fine

لغات نزدیک fine

پیشنهاد بهبود معانی