آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Fine

faɪn faɪn

گذشته‌ی ساده:

fined

شکل سوم:

fined

سوم‌شخص مفرد:

fines

وجه وصفی حال:

fining

شکل جمع:

fines

صفت تفضیلی:

finer

صفت عالی:

finest

معنی fine | جمله با fine

adjective A1

خوب، سالم، درست، قابل قبول، مناسب

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

مشاهده

The apartment is small, which is fine for me.

آپارتمان کوچک است، که برای من مناسب است.

Since he came from the hospital, my father is fine.

پدرم از وقتی که از بیمارستان آمده حالش خوب است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Are you feeling fine now after the illness?

بعداز بیماری حالتان خوب است؟

What a fine baby!

چه بچه خوبی !

a fine teacher

یک معلم ارجمند

Our fine neighbors who don't greet us back.

همسایه‌های از ما بهترون که جواب سلام ما را نمی‌دهند.

fine facial features

اسباب صورت (چهره‌ی) ظریف

adjective B2

عالی، بی‌نظیر، ممتاز، درجه‌ی یک، برجسته، اعلا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The hotel offers fine service and luxurious rooms.

هتل خدمات عالی و اتاق‌های مجلل ارائه می‌دهد.

He has a fine mind for solving complex problems.

او ذهن برجسته‌ای برای حل مسائل پیچیده دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

fine woolen products

فرآورده‌های پشمی اعلا

a fine day

یک روز عالی

a fine work of art

یک اثر هنری عالی

a fine garden

باغی عالی

fine gold

طلای خالص (زر ناب)

a fine athlete

یک ورزشکار نخبه

adjective C2

نازک، ریز، کوچک، ظریف، باریک، بسیار کوچک

The volcano erupted, spreading a fine layer of ash over the village.

آتشفشان فوران کرد و یک لایه‌ی نازک خاکستر را بر روی روستا پخش کرد.

The chef chopped the vegetables into fine pieces.

سرآشپز، سبزیجات را به قطعات ریز خرد کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

fine sand

شن ریز

fine print

حروف (چاپی) کوچک

fine cloth

پارچه‌ی ظریف

very fine flour

آرد بسیار نرم

fine thread

ریسمان نازک

a sword with a fine edge

شمشیر با لبه‌ای تیز

adjective C1

دقیق، ظریف، حساس، ریزبینانه

The watchmaker works on the fine mechanisms of the clock.

ساعت‌ساز روی مکانیزم‌های حساس ساعت کار می‌کند.

The machine requires fine adjustments to work properly.

این دستگاه نیاز به تنظیمات دقیق دارد تا درست کار کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

fine measurements

سنجش‌های دقیق

fine distinctions

تمایزات دقیق

adjective B1

انگلیسی بریتانیایی آفتابی، صاف، خوب (هوای خشک و آفتابی)

The forecast predicts fine skies for the weekend.

پیش‌بینی هواشناسی برای آخر هفته، آسمان صاف را نشان می‌دهد.

It’s been fine and warm all week.

تمام هفته هوا گرم و خشک بوده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

fine weather

هوای خوب (روشن یا صاف)

adjective informal

بد، نامناسب، ناخوشایند

This is a fine mess you’ve gotten us into.

این وضعیتی ناخوشایند است که ما را گرفتار آن کرده‌ای.

That’s a fine way to treat a guest!

این روش بدی برای رفتار با مهمان است!

noun countable B1

جریمه، غرامت

He had to pay a heavy fine.

مجبور شد جریمه‌ی سنگینی بپردازد.

The fine for littering in this park is $200.

جریمه‌ی ریختن زباله در این پارک ۲۰۰ دلار است.

verb - transitive B2

جریمه کردن، غرامت گرفتن

The police fined him because he had parked his car on a sidewalk.

چون ماشین خود رادر پیاده‌رو پارک کرده بود پلیس او را جریمه کرد.

They fined the company for violating safety regulations.

آن‌ها شرکت را به‌خاطر نقض مقررات ایمنی جریمه کردند.

adverb B2

خوب، به‌خوبی، رضایت‌بخش، مناسب، کافی

The new schedule works fine for everyone.

جدول زمان‌بندی جدید برای همه رضایت‌بخش است.

Everything went fine during the meeting.

همه چیز در جلسه به‌خوبی پیش رفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Fine,let's go.

خیلی خوب، برویم.

noun countable

موسیقی پایان (دستور نواختن موسیقی)

The song concludes at the fine after a series of repeats.

ترانه پس‌از چند تکرار در پایان، خاتمه می‌یابد.

Musicians often need to pay attention to the fine when performing repeats.

موسیقی‌دان‌ها هنگام اجرای تکرارها باید به پایان توجه کنند.

verb - intransitive verb - transitive

صاف شدن، رقیق شدن، تصفیه کردن، صاف کردن، پالایش کردن، خالص کردن

The technician fined the liquid to remove sediment.

تکنسین، مایع را برای حذف رسوبات پالایش کرد.

The brewery fined the beer to improve clarity.

مراکز آب‌جوسازی برای شفافیت بیشتر، آب‌جو را صاف کردند.

verb - intransitive

ریز شدن، نازک شدن، کوچک شدن، ظریف شدن، کم شدن

The hair on the scalp tends to fine as people age.

موهای سر با افزایش سن معمولاً نازک می‌شوند.

Over time, the thread fined and became almost invisible.

با گذر زمان، نخ نازک شد و تقریباً نامرئی شد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fine

  1. adjective cloudless, sunny
    Synonyms:
    Antonyms:
  1. noun penalty in money
  1. verb penalize in monetary way
    Synonyms:

Collocations

in fine fettle

در وضع خوب، سر و مر و گنده، سر دماغ

face a fine

مواجه شدن با جریمه / جریمه شدن

heavy fine

جریمه سنگین

pay a fine

پرداخت جریمه

fine grain

دانه ریز

Collocations بیشتر

fine bone structure

استخوان بندی ظریف

fine lines

خطوط ریز

Idioms

in fine

1- سرانجام، بالأخره 2- خلاصه

go over with a fine-toothed comb

با کمال دقت بررسی و امتحان کردن

cut it fine

(عامیانه) 1- محاسبه‌ی دقیق کردن 2- درست تشخیص دادن

tread a fine (or thin) line

دست از پا خطا نکردن، کاملاً مواظب بودن

سوال‌های رایج fine

گذشته‌ی ساده fine چی میشه؟

گذشته‌ی ساده fine در زبان انگلیسی fined است.

شکل سوم fine چی میشه؟

شکل سوم fine در زبان انگلیسی fined است.

شکل جمع fine چی میشه؟

شکل جمع fine در زبان انگلیسی fines است.

وجه وصفی حال fine چی میشه؟

وجه وصفی حال fine در زبان انگلیسی fining است.

سوم‌شخص مفرد fine چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد fine در زبان انگلیسی fines است.

صفت تفضیلی fine چی میشه؟

صفت تفضیلی fine در زبان انگلیسی finer است.

صفت عالی fine چی میشه؟

صفت عالی fine در زبان انگلیسی finest است.

ارجاع به لغت fine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fine

لغات نزدیک fine

پیشنهاد بهبود معانی