گذشتهی ساده:
finedشکل سوم:
finedسومشخص مفرد:
finesوجه وصفی حال:
finingشکل جمع:
finesصفت تفضیلی:
finerصفت عالی:
finestخوب، سالم، درست، قابل قبول، مناسب
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی متوسط
The apartment is small, which is fine for me.
آپارتمان کوچک است، که برای من مناسب است.
Since he came from the hospital, my father is fine.
پدرم از وقتی که از بیمارستان آمده حالش خوب است.
Are you feeling fine now after the illness?
بعداز بیماری حالتان خوب است؟
What a fine baby!
چه بچه خوبی !
a fine teacher
یک معلم ارجمند
Our fine neighbors who don't greet us back.
همسایههای از ما بهترون که جواب سلام ما را نمیدهند.
fine facial features
اسباب صورت (چهرهی) ظریف
عالی، بینظیر، ممتاز، درجهی یک، برجسته، اعلا
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The hotel offers fine service and luxurious rooms.
هتل خدمات عالی و اتاقهای مجلل ارائه میدهد.
He has a fine mind for solving complex problems.
او ذهن برجستهای برای حل مسائل پیچیده دارد.
fine woolen products
فرآوردههای پشمی اعلا
a fine day
یک روز عالی
a fine work of art
یک اثر هنری عالی
a fine garden
باغی عالی
fine gold
طلای خالص (زر ناب)
a fine athlete
یک ورزشکار نخبه
نازک، ریز، کوچک، ظریف، باریک، بسیار کوچک
The volcano erupted, spreading a fine layer of ash over the village.
آتشفشان فوران کرد و یک لایهی نازک خاکستر را بر روی روستا پخش کرد.
The chef chopped the vegetables into fine pieces.
سرآشپز، سبزیجات را به قطعات ریز خرد کرد.
fine sand
شن ریز
fine print
حروف (چاپی) کوچک
fine cloth
پارچهی ظریف
very fine flour
آرد بسیار نرم
fine thread
ریسمان نازک
a sword with a fine edge
شمشیر با لبهای تیز
دقیق، ظریف، حساس، ریزبینانه
The watchmaker works on the fine mechanisms of the clock.
ساعتساز روی مکانیزمهای حساس ساعت کار میکند.
The machine requires fine adjustments to work properly.
این دستگاه نیاز به تنظیمات دقیق دارد تا درست کار کند.
fine measurements
سنجشهای دقیق
fine distinctions
تمایزات دقیق
انگلیسی بریتانیایی آفتابی، صاف، خوب (هوای خشک و آفتابی)
The forecast predicts fine skies for the weekend.
پیشبینی هواشناسی برای آخر هفته، آسمان صاف را نشان میدهد.
It’s been fine and warm all week.
تمام هفته هوا گرم و خشک بوده است.
fine weather
هوای خوب (روشن یا صاف)
بد، نامناسب، ناخوشایند
This is a fine mess you’ve gotten us into.
این وضعیتی ناخوشایند است که ما را گرفتار آن کردهای.
That’s a fine way to treat a guest!
این روش بدی برای رفتار با مهمان است!
جریمه، غرامت
He had to pay a heavy fine.
مجبور شد جریمهی سنگینی بپردازد.
The fine for littering in this park is $200.
جریمهی ریختن زباله در این پارک ۲۰۰ دلار است.
جریمه کردن، غرامت گرفتن
The police fined him because he had parked his car on a sidewalk.
چون ماشین خود رادر پیادهرو پارک کرده بود پلیس او را جریمه کرد.
They fined the company for violating safety regulations.
آنها شرکت را بهخاطر نقض مقررات ایمنی جریمه کردند.
خوب، بهخوبی، رضایتبخش، مناسب، کافی
The new schedule works fine for everyone.
جدول زمانبندی جدید برای همه رضایتبخش است.
Everything went fine during the meeting.
همه چیز در جلسه بهخوبی پیش رفت.
Fine,let's go.
خیلی خوب، برویم.
موسیقی پایان (دستور نواختن موسیقی)
The song concludes at the fine after a series of repeats.
ترانه پساز چند تکرار در پایان، خاتمه مییابد.
Musicians often need to pay attention to the fine when performing repeats.
موسیقیدانها هنگام اجرای تکرارها باید به پایان توجه کنند.
صاف شدن، رقیق شدن، تصفیه کردن، صاف کردن، پالایش کردن، خالص کردن
The technician fined the liquid to remove sediment.
تکنسین، مایع را برای حذف رسوبات پالایش کرد.
The brewery fined the beer to improve clarity.
مراکز آبجوسازی برای شفافیت بیشتر، آبجو را صاف کردند.
ریز شدن، نازک شدن، کوچک شدن، ظریف شدن، کم شدن
The hair on the scalp tends to fine as people age.
موهای سر با افزایش سن معمولاً نازک میشوند.
Over time, the thread fined and became almost invisible.
با گذر زمان، نخ نازک شد و تقریباً نامرئی شد.
در وضع خوب، سر و مر و گنده، سر دماغ
مواجه شدن با جریمه / جریمه شدن
جریمه سنگین
پرداخت جریمه
دانه ریز
استخوان بندی ظریف
خطوط ریز
1- سرانجام، بالأخره 2- خلاصه
go over with a fine-toothed comb
با کمال دقت بررسی و امتحان کردن
(عامیانه) 1- محاسبهی دقیق کردن 2- درست تشخیص دادن
دست از پا خطا نکردن، کاملاً مواظب بودن
گذشتهی ساده fine در زبان انگلیسی fined است.
شکل سوم fine در زبان انگلیسی fined است.
شکل جمع fine در زبان انگلیسی fines است.
وجه وصفی حال fine در زبان انگلیسی fining است.
سومشخص مفرد fine در زبان انگلیسی fines است.
صفت تفضیلی fine در زبان انگلیسی finer است.
صفت عالی fine در زبان انگلیسی finest است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fine» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fine