فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Alienate

ˈeɪliəneɪt ˈeɪliəneɪt

گذشته‌ی ساده:

alienated

شکل سوم:

alienated

سوم‌شخص مفرد:

alienates

وجه وصفی حال:

alienating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

انتقال دادن، بیگانه کردن، منحرف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

She had no right to alienate such a large sum from the children's account.

او حق نداشت چنین پول هنگفتی را از حساب بچه‌ها انتقال بدهد.

The country youth went to town and became alienated from his kin.

جوان روستایی به شهر رفت و با خویشان خود بیگانه شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The government's policy has alienated the people.

سیاست دولت مردم را بیزار کرده است.

alienated

(از خود یا دیگران) بیگانه، بیزار

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد alienate

  1. verb cause unfriendliness, hostility
    Synonyms:
    separate divide estrange disunite part set against turn away turn off wean disaffect withdraw the affections of break off make indifferent come between
    Antonyms:
    be friendly disarm

ارجاع به لغت alienate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «alienate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/alienate

لغات نزدیک alienate

پیشنهاد بهبود معانی