گذشتهی ساده:
alienatedشکل سوم:
alienatedسومشخص مفرد:
alienatesوجه وصفی حال:
alienatingانتقال دادن، بیگانه کردن، منحرف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She had no right to alienate such a large sum from the children's account.
او حق نداشت چنین پول هنگفتی را از حساب بچهها انتقال بدهد.
The country youth went to town and became alienated from his kin.
جوان روستایی به شهر رفت و با خویشان خود بیگانه شد.
The government's policy has alienated the people.
سیاست دولت مردم را بیزار کرده است.
alienated
(از خود یا دیگران) بیگانه، بیزار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «alienate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/alienate