آیکن بنر

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Delicate

ˈdelɪkət ˈdelɪkət

شکل جمع:

delicates

صفت تفضیلی:

more delicate

صفت عالی:

most delicate

معنی delicate | جمله با delicate

adjective B2

حساس، آسیب‌پذیر، ظریف، شکننده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

مشاهده

The delicate mechanism inside the watch can be easily damaged.

مکانیزم ظریف داخل ساعت به‌راحتی آسیب می‌بیند.

Delicate plants must be protected from strong winds.

گیاهان حساس باید از بادهای شدید محافظت شوند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a delicate stomach

معده‌ی حساس

a delicate vase

گلدان ظریف (زود شکننده)

a delicate child

کودک رنجور

adjective C1

حساس، سرنوشت‌ساز، ظریف، دقیق، پیچیده (نیازمند مهارت و مراقبت زیاد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Negotiating peace agreements can be a very delicate operation.

مذاکره برای توافقات صلح می‌تواند عملی بسیار حساس باشد.

Performing surgery on the eye is one of the most delicate procedures.

جراحی چشم یکی از پیچیده‌ترین عمل‌ها است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a delicate situation

وضعیت حساس

a delicate balance of powers

موازنه‌ی دقیق نیروها

a delicate difference

تفاوت ظریف و اندک

adjective

حساس، دقیق (قابل اندازه‌گیری دقیق تغییرات کوچک)

He has a delicate ear for music.

گوش او نسبت به موسیقی حساس است.

Delicate instruments measure small changes in temperature and pressure.

ابزارهای دقیق، تغییرات کوچک دما و فشار را اندازه‌گیری می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a delicate instrument

ابزار دقیق و حساس

a delicate sense of smell

حس بویایی حساس

adjective

ملایم، لطیف، ظریف، خوشایند، سبک و نرم

The painting features delicate brushstrokes.

این نقاشی دارای ضربه‌های قلم‌موی ظریف است.

She wore a dress in a delicate shade of pink.

او لباسی به رنگ صورتی ملایم پوشیده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a delicate red color

رنگ قرمز ملایم

delicate cloth

پارچه‌ی نرم و نازک

a delicate odor

بوی خوش

a delicate flavor

طعم لذیذ

delicate colors

رنگ‌های دلپذیر

adjective C2

باریک، زیبا، ظریف، خوش‌تراش، جذاب

Her delicate fingers played the piano with precision.

انگشتان ظریف او پیانو را با دقت نواخت.

The model wore a dress that accentuated her delicate figure.

مدل، لباسی پوشیده بود که اندام باریک او را برجسته می‌کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a delicate design

طرح ظریف

a child's delicate skin

پوست لطیف کودک

noun plural

لباس‌های ظریف، لباس‌های حساس، لباس‌های آسیب‌پذیر

Always use a mild detergent when washing delicates.

هنگام شستشوی لباس‌های حساس همیشه از شوینده‌ی ملایم استفاده کنید.

She sorted her delicates from the rest of the laundry to prevent damage.

او لباس‌های ظریفش را از بقیه لباس‌ها جدا کرد تا آسیبی نبینند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد delicate

  1. adjective sickly
  1. adjective difficult, sticky (situation)

Collocations

delicate subject

موضوع حساس

Idioms

on delicate ground

در موقعیت حساس

سوال‌های رایج delicate

صفت تفضیلی delicate چی میشه؟

صفت تفضیلی delicate در زبان انگلیسی more delicate است.

صفت عالی delicate چی میشه؟

صفت عالی delicate در زبان انگلیسی most delicate است.

ارجاع به لغت delicate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «delicate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/delicate

لغات نزدیک delicate

پیشنهاد بهبود معانی