آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ آبان ۱۴۰۴

    Delicate

    ˈdelɪkət ˈdelɪkət

    شکل جمع:

    delicates

    صفت تفضیلی:

    more delicate

    صفت عالی:

    most delicate

    معنی delicate | جمله با delicate

    adjective B2

    حساس، آسیب‌پذیر، ظریف، شکننده

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The delicate mechanism inside the watch can be easily damaged.

    مکانیزم ظریف داخل ساعت به‌راحتی آسیب می‌بیند.

    Delicate plants must be protected from strong winds.

    گیاهان حساس باید از بادهای شدید محافظت شوند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a delicate stomach

    معده‌ی حساس

    a delicate vase

    گلدان ظریف (زود شکننده)

    a delicate child

    کودک رنجور

    adjective C1

    حساس، سرنوشت‌ساز، ظریف، دقیق، پیچیده (نیازمند مهارت و مراقبت زیاد)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    Negotiating peace agreements can be a very delicate operation.

    مذاکره برای توافقات صلح می‌تواند عملی بسیار حساس باشد.

    Performing surgery on the eye is one of the most delicate procedures.

    جراحی چشم یکی از پیچیده‌ترین عمل‌ها است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a delicate situation

    وضعیت حساس

    a delicate balance of powers

    موازنه‌ی دقیق نیروها

    a delicate difference

    تفاوت ظریف و اندک

    adjective

    حساس، دقیق (قابل اندازه‌گیری دقیق تغییرات کوچک)

    He has a delicate ear for music.

    گوش او نسبت به موسیقی حساس است.

    Delicate instruments measure small changes in temperature and pressure.

    ابزارهای دقیق، تغییرات کوچک دما و فشار را اندازه‌گیری می‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a delicate instrument

    ابزار دقیق و حساس

    a delicate sense of smell

    حس بویایی حساس

    adjective

    ملایم، لطیف، ظریف، خوشایند، سبک و نرم

    The painting features delicate brushstrokes.

    این نقاشی دارای ضربه‌های قلم‌موی ظریف است.

    She wore a dress in a delicate shade of pink.

    او لباسی به رنگ صورتی ملایم پوشیده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a delicate red color

    رنگ قرمز ملایم

    delicate cloth

    پارچه‌ی نرم و نازک

    a delicate odor

    بوی خوش

    a delicate flavor

    طعم لذیذ

    delicate colors

    رنگ‌های دلپذیر

    adjective C2

    باریک، زیبا، ظریف، خوش‌تراش، جذاب

    Her delicate fingers played the piano with precision.

    انگشتان ظریف او پیانو را با دقت نواخت.

    The model wore a dress that accentuated her delicate figure.

    مدل، لباسی پوشیده بود که اندام باریک او را برجسته می‌کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a delicate design

    طرح ظریف

    a child's delicate skin

    پوست لطیف کودک

    noun plural

    لباس‌های ظریف، لباس‌های حساس، لباس‌های آسیب‌پذیر

    Always use a mild detergent when washing delicates.

    هنگام شستشوی لباس‌های حساس همیشه از شوینده‌ی ملایم استفاده کنید.

    She sorted her delicates from the rest of the laundry to prevent damage.

    او لباس‌های ظریفش را از بقیه لباس‌ها جدا کرد تا آسیبی نبینند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد delicate

    1. adjective dainty, weak
      Synonyms:
      soft slight fine nice tender delightful delicious choice elegant pale gentle mild weak faint frail fragile flimsy subdued muted ethereal superior exquisite graceful fine-grained filmy aerial balmy fracturable shatterable gossamery breakable finespun hairline shattery frangible recherché select pastel rare
      Antonyms:
      strong heavy rough coarse harsh indelicate inelegant robust
    1. adjective sickly
      Synonyms:
      weak unhealthy ailing feeble frail infirm susceptible tender fragile slender slight debilitated flimsy decrepit shattery shatterable
      Antonyms:
      healthy strong healthful
    1. adjective fussy, discriminating
      Synonyms:
      careful particular sensitive critical fastidious scrupulous finicky alert nice discriminating fussy refined dainty finical thin-skinned finicking persnickety pure gentle prudish squeamish
      Antonyms:
      uncritical indiscriminating imprecise indelicate
    1. adjective difficult, sticky (situation)
      Synonyms:
      difficult tricky sensitive critical uncertain touchy precarious volatile hair-trigger ticklish
    1. adjective careful, tactful
      Synonyms:
      cautious careful accurate detailed precise skilled tactful considerate sensitive wary diplomatic discreet prudent adept proficient expert tactical foresighted deft masterly minute
      Antonyms:
      uncareful insensitive indelicate inelegant unscrupulous

    Collocations

    delicate subject

    موضوع حساس

    Idioms

    on delicate ground

    در موقعیت حساس

    سوال‌های رایج delicate

    صفت تفضیلی delicate چی میشه؟

    صفت تفضیلی delicate در زبان انگلیسی more delicate است.

    صفت عالی delicate چی میشه؟

    صفت عالی delicate در زبان انگلیسی most delicate است.

    ارجاع به لغت delicate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «delicate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/delicate

    لغات نزدیک delicate

    • - deliberative
    • - delicacy
    • - delicate
    • - delicate subject
    • - delicately
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.