صفت تفضیلی:
more precariousصفت عالی:
most precariousلق، بیثبات، متزلزل، ناپایدار، خطرناک
The cat was sitting in a precarious position on the narrow windowsill.
گربه در موقعیتی خطرناک روی لبهی باریک پنجره نشسته بود.
The ladder looked precarious, so I didn’t dare climb it.
نردبان بیثبات به نظر میرسید، برای همین جرئت نکردم از آن بالا بروم.
They were living in a precarious shelter that could collapse at any moment.
آنها در پناهگاهی ناپایدار زندگی میکردند که ممکن بود هر لحظه فرو بریزد.
وخیم، نامطمئن، بحرانی، خطرناک، متزلزل، بیثبات
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her mental health was becoming more precarious as the stress increased.
سلامت روانیاش با افزایش استرس، هر روز ناپایدارتر میشد.
The company is in a precarious state and may go bankrupt if things don’t improve.
شرکت در وضعیت بحرانیای قرار دارد و اگر اوضاع بهتر نشود، ممکن است ورشکسته شود.
مبهم، مشکوک، نامطمئن، بیپایه و اساس، قابل تردید
His income is precarious.
روی درآمد او نمیشود حساب کرد.
The logic behind his claim is precarious and lacks solid evidence.
منطق پشت ادعایش مبهم است و شواهد محکمی ندارد.
The witness's testimony was precarious and ultimately disregarded.
شهادت شاهد مشکوک بود و در نهایت نادیده گرفته شد.
a precarious assertion
ادعای بیاساس
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «precarious» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/precarious