آیکن بنر

فقط تا پایان شهریور فرصت دارید اشتراک را با قیمت فعلی تهیه کنید

خرید اشتراک با قیمت فعلی فقط تا پایان شهریور

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Iffy

ˈɪfi ˈɪfi

معنی iffy | جمله با iffy

adjective informal

نامعلوم، نامشخص، مبهم، غیرمطمئن، غیرقطعی

an iffy situation

وضع نامعلوم

Her commitment to the project feels a bit iffy.

تعهد او به این پروژه کمی مبهم به نظر می‌رسد.

adjective informal

بد، ناجور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

I have an iffy feeling about investing in that startup.

من احساس بدی نسبت به سرمایه‌گذاری در آن شرکت تازه تأسیس دارم.

The weather forecast looks iffy for our picnic tomorrow.

پیش‌بینی آب‌وهوا برای گردش فردایمان ناجور به نظر می‌رسد.

adjective informal

انگلیسی بریتانیایی (کمی) مریض، بیمار، ناخوش‌احوال

I’m feeling iffy today, so I might skip the gym.

امروز احساس مریضی دارم، بنابراین ممکن است از باشگاه صرف‌نظر کنم.

She felt a bit iffy after eating that questionable food.

او پس‌از خوردن آن غذای مشکوک کمی احساس ناخوش‌احوالی کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد iffy

ارجاع به لغت iffy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «iffy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/iffy

لغات نزدیک iffy

پیشنهاد بهبود معانی