با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Conditional

kənˈdɪʃnəl kənˈdɪʃnəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
شرطی، مشروطه، موکول، مقید، نامعلوم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- conditional assistance
- کمک مشروط
- The deal is conditional upon his consent.
- معامله مشروط به موافقت او است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conditional

  1. adjective dependent
    Synonyms: codicillary, contingent, depending on, fortuitous, granted on certain terms, guarded, iffy, incidental, inconclusive, limited, modified, not absolute, obscure, provisional, provisory, qualified, relative, reliant, relying on, restricted, restrictive, subject to, tentative, uncertain, with grain of salt, with reservations, with strings attached
    Antonyms: independent, unconditional, unlimited, unqualified, unrestricted

لغات هم‌خانواده conditional

ارجاع به لغت conditional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conditional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conditional

لغات نزدیک conditional

پیشنهاد بهبود معانی