فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Precondition

ˌpriːkənˈdɪʃn ˌpriːkənˈdɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

noun verb - transitive
پیش‌شرط، شرط، پیش سامه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun verb - transitive
(روانشناسی) پیش‌شرطی کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد precondition

  1. noun something indispensable
    Synonyms:
    need necessity requirement essential must prerequisite requisite condition stipulation given presumption sine qua non

لغات هم‌خانواده precondition

ارجاع به لغت precondition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «precondition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/precondition

لغات نزدیک precondition

پیشنهاد بهبود معانی