با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Precondition

ˌpriːkənˈdɪʃn ˌpriːkənˈdɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

noun verb - transitive
پیش‌شرط، شرط، پیش سامه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun verb - transitive
(روانشناسی) پیش‌شرطی کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد precondition

  1. noun Something indispensable
    Synonyms: condition, essential, must, prerequisite, necessity, need, given, requirement, requisite, sine qua non, stipulation, presumption

لغات هم‌خانواده precondition

ارجاع به لغت precondition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «precondition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/precondition

لغات نزدیک precondition

پیشنهاد بهبود معانی