شکل جمع:
relativesصفت تفضیلی:
more relativeصفت عالی:
most relativeوابسته، خویشاوند
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
one of my distant relatives
یکی از خویشاوندان دور من
نسبی، منسوب، وابسته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the relative position of two objects
موقعیت نسبی دو چیز
relative comfort
راحتی نسبی
documents relative to his death
مدارک وابسته به مرگ او
a relative pronoun like "which"
ضمیر موصولی مانند "which"
income relative to expenditure
درآمد نسبت به هزینه
1- مربوط به، وابسته به، دربارهی 2- به نسبت
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «relative» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relative