گذشتهی ساده:
approximatedشکل سوم:
approximatedسومشخص مفرد:
approximatesوجه وصفی حال:
approximatingصفت تفضیلی:
more approximateصفت عالی:
most approximateتقریبی، تخمینی
the approximate number of voters
شمار تقریبی رأیدهندگان
The approximate time is three o'clock.
ساعت تقریبا سه است.
Her story was at least approximately true.
داستان او حداقل تا اندازهای راست بود.
I meet him approximately once a month.
تقریباً ماهی یکبار او را ملاقات میکنم.
Our houses were approximately ten meters apart.
خانههای ما تقریباً ده متر از هم فاصله داشتند.
نزدیک، مجاور، شبیه، تشابه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
approximate leaves
برگهای نزدیک به هم
This painting approximates reality.
این نقاشی با واقعیت تشابه دارد.
Their number approximates one hundred.
تعداد آنها نزدیک به صد است.
نزدیک کردن، نزدیک آمدن، تقریب زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «approximate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/approximate