با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Contiguous

kənˈtɪɡjuəs kənˈtɪɡjuəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نزدیک، مجاور، پیوسته، متصل، مربوط به‌هم
adjective
همجوار
- America's forty-eight contiguous states
- چهل و هشت ایالت هم‌مرز امریکا
- Our garden is contiguous with their house.
- باغ ما با خانه‌ی آن‌ها دیوار به دیوار است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد contiguous

  1. adjective adjacent, in contact
    Synonyms: abutting, adjoining, approximal, beside, bordering, close, contactual, conterminous, juxtaposed, juxtapositional, meeting, near, near-at-hand, nearby, neighboring, next, next door to, next to, touching
    Antonyms: divided, separated

ارجاع به لغت contiguous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «contiguous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/contiguous

لغات نزدیک contiguous

پیشنهاد بهبود معانی