فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Contiguous

kənˈtɪɡjuəs kənˈtɪɡjuəs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

نزدیک، مجاور، پیوسته، متصل، مربوط به‌هم

adjective

همجوار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

America's forty-eight contiguous states

چهل و هشت ایالت هم‌مرز امریکا

Our garden is contiguous with their house.

باغ ما با خانه‌ی آن‌ها دیوار به دیوار است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد contiguous

  1. adjective adjacent, in contact
    Synonyms:
    near close nearby neighboring next next to adjoining beside bordering touching abutting meeting juxtaposed adjacent in contact approximal conterminous next door to contactual juxtapositional near-at-hand
    Antonyms:
    separated divided

ارجاع به لغت contiguous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «contiguous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/contiguous

لغات نزدیک contiguous

پیشنهاد بهبود معانی