کنار، مجاور، نزدیک، پهلو، بغل
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The child ran to stand beside his mother as soon as he saw her.
کودک بهمحض دیدن مادرش دوید تا بغلش بایستد.
He stood beside the tree.
کنار درخت ایستاد.
به جز، به غیر از، در مقایسه با، در برابر، نسبت به، در مقابل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Beside yours my share seems small.
در مقایسه با سهم تو سهم من کوچک است.
Who, beside him, is qualified?
غیر از او، چه کسی صلاحیت دارد؟
That is beside the point.
آن ربطی به موضوع ندارد.
بیربط، خارج از موضوع، نامربوط، بیاهمیت
That argument is completely beside the point.
آن استدلال کاملاً خارج از موضوع است.
Whether he apologized or not is beside the point. we need to fix the mistake.
اینکه او عذرخواهی کرده یا نه، به موضوع ربطی ندارد. باید اشتباه را درست کنیم.
از خود بیخود، خودباخته، عصبانی، آشفته، برافروخته
1- (نشانه گیری به آماج) خطا، به هدف نخورده 2- نامربوط
نامربوط (به مطلب مورد بحث)، غیروارد، بیربط
نامربوط به موضوع مورد بحث
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «beside» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beside