فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

With

wɪð wɪð

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

preposition A1

با، همراه با، همراه (بیانگر حضور و همراهی)

She went to the park with her friends.

با دوستانش به پارک رفت.

He drove to the store with his mother.

همراه با مادرش به سمت مغازه رفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The students worked on the project with their teacher.

دانش‌آموزان همراه معلمشان روی این پروژه کار کردند.

I will go with you too.

من هم با شما خواهم رفت.

preposition A2

با، به‌وسیله‌ی، با استفاده از (بیانگر وسیله یا ابزار مورد استفاده)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She fixed the broken toy with glue.

اسباب‌بازی شکسته را با چسب درست کرد.

The child wrote with a pencil.

کودک با استفاده از مداد نوشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He cooked dinner with a wooden spoon.

شام را به‌وسیله‌ی قاشق چوبی پخت.

preposition A1

با، دارای (بیانگر داشتن یا مشتمل‌بر چیزی بودن)

the man with blue eyes

مردی با چشمان آبی

a man with a knowledge of oil markets

مردی دارای اطلاعات در زمینه‌ی بازارهای نفت

preposition

با (در ابتدای عبارات مختلفی که در انتهای نامه نوشته می‌شود می‌آید)

With love,

با عشق،

With best wishes,

با بهترین آرزوها،

preposition B2

با (مربوط به شخص یا چیز یا در مورد آن)

Qatar has just drawn up a trade agreement with Russia.

قطر به‌تازگی با روسیه قرارداد تجاری امضا کرده است.

He talked a lot about his relationship with Susan.

درباره‌ی رابطه‌اش با سوزان خیلی صحبت کرد.

preposition

از (برای نشان دادن آنچه روی یا درون چیزی است)

The room was filled with beautiful artwork.

اتاق پر از آثار هنری زیبا بود.

The cabinet was filled with antique dishes.

کابینت پر از ظروف آنتیک بود.

preposition B2

از (بیانگر علت و دلیل)

I winced with pain.

از درد به خودم پیچیدم.

to shake with anger

از شدت خشم لرزیدن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She was trembling with fear.

او از ترس می‌لرزید.

faint with hunger

بی‌رمق از شدت گرسنگی

preposition

با (بیانگر تضاد و تقابل)

The lawyer fought with the prosecutor in the courtroom.

وکیل در دادگاه با دادستان درگیر شد.

I had a fight with my brother.

با برادرم دعوا کردم.

preposition

از (بیانگر تفکیک و جدایی چیزی از چیزی دیگر)

Despite the difficulties, she made a clean break with the past.

علی‌رغم مشکلات، از گذشته رها شد.

His decision to not call his daughter Susan was a break with family tradition.

تصمیم او برای صدا نکردن دخترش سوزان، عدول کردن از سنت خانوادگی بود.

preposition

با، همراه، به‌ اضافه‌ی (بیانگر انضمام)

We were offered a free meal, with wine.

به ما یک وعده غذای رایگان با شراب پیشنهاد شد.

I'd like a steak with yogurt and Persian shallot.

استیک با ماست و موسیر ایرانی می‌خواهم.

preposition

با (بیانگر مقایسه)

I have nothing in common with my sister.

هیچ شباهتی با خواهرم ندارم.

This cake's very heavy compared with the last one I made.

این کیک در مقایسه با آخرین کیکی که درست کردم، بسیار سنگین است.

preposition

مجازی با، همراه با، هم‌سو با، در جهت (بیانگر هم‌سویی)

I am with you there.

در این‌ باره با شما هم‌عقیده‌ام.

He is voting with the Republicans.

او هم‌سو با جمهوری‌خواهان رأی می‌دهد.

preposition

هم‌جهت (بیانگر جهت)

The river flowed with the current.

رود هم‌جهت جریان جاری می‌شد.

to travel with the sun

هم‌جهت حرکت خورشید سفر کردن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The birds flew with the airplane.

پرندگان هم‌جهت هواپیما پرواز کردند.

preposition

با، همگام با، به فراخور

This cheese will improve with time.

این پنیر با [گذشت] زمان بهتر می‌شود.

Stopping distances for buses vary with the speed they are travelling at.

مسافت‌های توقف اتوبوس‌ها به فراخور سرعت حرکت آن‌ها متفاوت است.

preposition

با، علی‌رغم، با وجود، به‌رغم

With all his boasting, he is a coward.

با وجود همه‌ی ادعاهایش آدم ترسویی است.

With all the obstacles in her way, she managed to succeed.

با تمام موانعی که بر سر راهش بود، موفق شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد with

  1. preposition
    Synonyms:
    among near along beside plus for upon amidst b-y including accompanying along-with alongside in association in the midst of in company with in the company of arm-in-arm hand-in-glove alongside of in conjunction with cheek-by-jowl among other things

Phrasal verbs

live with

1- با کسی زندگی کردن، در خانه‌ی کسی زندگی کردن، هم‌خانه بودن 2- هم‌خوابگی کردن با 3- تحمل کردن، ساختن با، تاب آوردن

deal with

به عهده گرفتن، سروکار داشتن، پرداختن به، رسیدگی کردن به (به‌عنوان بخشی از شغل)

حل و فصل کردن، حل کردن، سروکله زدن، رسیدگی کردن، مقابله کردن

درباره‌ی چیزی بودن، پرادختن به موضوعی، درباره‌‌ی چیزی بحث کردن

رفتار کردن، تا کردن، برخورد کردن، سلوک کردن، کنار آمدن

معامله داشتن، کار کردن

be down with

بیمار بودن

be taken with

چیزی یا کسی را بسیار دوست داشتن

be with

با کسی رابطه‌ی جنسی داشتن

قرار عاشقانه گذاشتن، با کسی دوست دختر یا دوست پسر بودن

با کسی موافق بودن

حرف یا منظور کسی را فهمیدن

Phrasal verbs بیشتر

come down with

بیماری گرفتن، مبتلا شدن

come out with

افشا کردن، آشکار کردن

حرفی غیرمنتظره را در ملأ عام زدن، اعلام کردن

come through with

برطرف کردن نیاز به چیزی

come up with

(راه حل، ایده یا بهانه) پیدا کردن، یافتن، خلق کردن، تولید کردن، نوآوری کردن

come with

همراه شدن

fall in with

اتفاقی ملاقات کردن، برخوردن به

موافق بودن، هم‌رای بودن

get along with

جور و سازگار بودن با دیگران، اخت شدن، کنار آمدن، تفاهم داشتن، گرم گرفتن، خوب تا کردن، با کسی ساختن

اداره کردن، مدیریت کردن

get away with

قسر در رفتن، جان سالم به در بردن، گیر نیفتادن

get behind with

عقب افتادن در چیزی

get in with

درگیر یا وابسته شدن به چیزی

get it over with

انجام دادن

get on with

شروع کردن، ادامه دادن

با کسی رابطه‌ی خوب داشتن

get over with

بی‌درنگ کاری انجام دادن

get with

اشباع کردن، لقاح کردن

کنار آمدن

go ahead with

پیش رفتن، ادامه دادن

go down with

مبتلا شدن به بیماری

go in with

وارد شدن، پیوستن، ملحق شدن

go off with

فرار کردن (با کسی)

دزدیدن

go on with

ادامه دادن

go through with

به انجام رساندن

go with

به هم آمدن، هماهنگ بودن

رابطه‌ی عاشقانه داشتن

پذیرفتن

keep up with

هم‌گام بودن، پابه‌پا رفتن، ادامه دادن، هم‌سطح بودن

make away with

دزدیدن، بلند کردن، کش رفتن

کشتن

make off with

دزدیدن

mess with

در افتادن، درگیر شدن، پا روی دم‌ کسی‌ گذاشتن

به چالش کشیدن، سربه‌سر گذاشتن

ور رفتن، انگولک کردن

run away with

کسی یا جایی را ترک کردن و رفتن (به قصد ایجاد رابطه با شخصی دیگر)

دزدیدن و با خود بردن

(نسبت به دیگران) برجسته و ممتاز بودن

فراتر رفتن، از کنترل خارج شدن

run off with

فرار کردن با کسی (به قصد ازدواج یا زندگی کردن)

دزدیدن، فرار کردن

run with

پیش رفتن

take up with

دوست شدن، هم‌نشین شدن

bear with

شکیبایی داشتن، صبور بودن

finish with

تکمیل کردن، تمام کردن

قهر کردن، قطع رابطه کردن

shower with

به‌وفور بخشیدن، اهدا کردن

sleep with

همراه کسی خوابیدن

stick with

دنبال کردن، پیگیری کردن

پایبند بودن

پافشاری کردن، ایستادگی کردن

تحمل کردن، دوام آوردن، بردباری کردن در برابر

alive with

مملو از، پر از

bound up in (or with)

دارای تعلق خاطر به، ملزم به ایثارگری، عمیقا وابسته

break with

ترک دوستی یا همبستگی کردن، (از حزب و غیره) انشعاب کردن، (از سنت و غیره) عدول کردن

bristle with

1- از چیزهای تیز و شق (مثل مو یا نیزه و غیره) پوشیده بودن

2- (انگلیس - عامیانه) مملو بودن از، پر بودن از

bust up

به هم زدن، ترک رابطه کردن، از هم جدا شدن، به رابطه خاتمه دادن

خراب کردن، داغان کردن، منهدم کردن، نابود کردن

catch up with

دامن‌گیر شدن، گرفتار شدن، درگیر شدن، گریبان‌گیر شدن

مجازات کردن، تنبیه کردن، مورد پیگرد قرار دادن، دستگیر کردن، به حساب کسی رسیدن

احوال‌پرسی کردن، جویای احوال شدن، از حال دیگران باخبر شدن، خبر گرفتن، صحبت کردن، تماس گرفتن

check with

مشورت کردن، صلاح‌دید کردن، هماهنگ کردن

توافق داشتن، جور درآمدن، مطابقت داشتن

chime in with

رابطه‌ی منطقی داشتن، جور آمدن با

close with

(با دشمن) درگیر شدن

credit someone with (something)

(چیزی را) به کسی منتسب کردن، امتیاز و اعتبار انجام کاری را به کسی دادن

dispense with (somebody or something)

بدون (کسی یا چیزی) کاری را انجام دادن، (از خیر چیزی) گذشتن

do with

به کار بردن، به کار زدن، مفید یافتن، به درد خور بودن

fob somebody off (with something)

کسی را گول زدن، کلاه سر کسی گذاشتن

hold with

1- هم‌عقیده بودن با، طرفداری کردن 2- رضایت دادن

interfere with

1- دست ور کردن به، خراب کردن، دستکاری کردن

2- مخل کسی شدن

3- (انگلیس) جماع به عنف کردن 4- بازداری کردن، جلوچیزی را گرفتن 5- (ورزش) بازداری (غیرقانونی) کردن

join with (somebody)

تشریک مساعی کردن با، ملحق شدن به

keep in with (somebody)

با کسی دوستی کردن، دوستی مصلحتی کردن

make with

(عامیانه) 1- طبق دستور عمل کردن 2- تولید کردن، ارائه دادن

match something against (or with) something

چیزی را با چیز دیگر به رقابت یا زورآزمایی درآوردن

match up to (or with) something

طبق انتظار بودن، مطابق میل بودن

meet up with (or meet with)

1- تجربه‌کردن، تحمل‌کردن 2- دریافت‌کردن 3- برخورد به، (اتفاقاً) ملاقات کردن

pair up with somebody

گروه دو نفری تشکیل دادن

part with

رها کردن، دادن، (از سرچیزی) گذشتن

press ahead (or on or forward) with something

با ثبات قدم ادامه دادن، پیگیری کردن

pulsate with (something)

به هیجان آمدن، به شور آمدن

reckon with somebody

1- جوابگوی کسی بودن، با کسی سروکار داشتن

2- به حساب آوردن، حساب (چیزی را) کردن

run around with

با کسی دیگر رابطه داشتن یا معاشر بودن

share something with somebody

مشترکاً از چیزی استفاده کردن، با هم خوردن، با هم در چیزی سهیم بودن

side with someone

جانب کسی را گرفتن، با کسی هم‌عقیده بودن، از کسی حمایت کردن

stand up with

عروس یا داماد را همراهی کردن، ساقدوش بودن

to start with

1- اول از همه، اولاً 2- در آغاز، در ابتدا 3- (موتور و غیره) روشن کردن

tamper with

1- ور رفتن، دست زدن، انگولک کردن

2- دستکاری کردن، پس و پیش کردن

3- تطمیع کردن، تحت اراده‌ی خود در‌آوردن (با تهدید یا رشوه و غیره)، اعمال نفوذ کردن، زد‌و‌بند کردن

walk away with

ترک کردن، رها کردن

do away with

کشتن، کار کسی را یک‌سره کردن

از بین بردن، از میان برداشتن، کنار گذاشتن

go out with

قرار عاشقانه گذاشتن

agree with

(با کسی یا چیزی) موافق بودن، هم‌نظر بودن، هم‌رأی‌ بودن

سازگار بودن

be fooling with

بازی کردن با، سربه‌سر کسی گذاشتن، شوخی کردن با

identify with

احساس نزدیکی کردن، احساس هم‌دردی کردن، خود را جای کسی گذاشتن، کسی را درک کردن، هم‌ذات‌پنداری کردن

Collocations

with one accord

متفقاً، به اتفاق، با هم، جملگی، یک‌دل و یک‌زبان

level with

1- برابر با، هم‌تراز با 2- رک‌وراست بودن با

in cahoots (with)

همدست (با)، در تبانی (با)

involve oneself with someone

خود را با کسی درگیر کردن

in accord with

(بر) طبق، به پیروی از

Collocations بیشتر

agree with someone

با کسی موافقت کردن، با کسی هم‌عقیده بودن

assault with a deadly weapon

حمله با سلاح مهلک

assault with intent to murder

حمله به قصد قتل

to be associated with

رابطه داشتن با، مربوط بودن با، همکاری داشتن با

to begin with

1- اولاً، در آغاز 2- از پیش

burdened with

زیر بار، تحت فشار (مسئولیت و غیره)، در اندیشه‌ی

do business with

معامله کردن با، معامله داشتن با، داد و ستد کردن با، رابطه داشتن با

with child

آبستن، حامله

commune with oneself

ژرف‌اندیشی کردن، در بحر فکر فرورفتن

be in communication with

در ارتباط بودن با...، در تماس بودن با...

be compatible with

جور بودن با، خوردن به، سازگار بودن با

complete with

دارای

in compliance with

به پیروی از

be concerned with (something)

1- علاقه‌مند بودن به (موضوعی)، ذی‌نفع بودن در 2- مربوط بودن به، رابطه داشتن با

concern oneself with

(به موضوع یا کاری) پرداختن یا توجه داشتن، هم خود را صرف کاری کردن

in concert with (someone or something)

در همکاری یا هماهنگی با (شخص یا چیزی)

try conclusion with

(قدیمی) بحث و مجادله کردن، رقابت لفظی کردن

in concordance with

در توافق با، در هماهنگی با، مطابق، طبق

come into conflict (with)

در افتادن (با)، درگیر شدن (با)، هم‌ستیز شدن (با)

in conflict (with)

درگیر (با)، هم‌ستیز (با)، در تعارض (با)

in consonance with

در توافق با، در هماهنگی با

out of consonance with

ناهماهنگ با، ناموافق با

in contradiction with

در تناقض با

hold (or take) counsel (with somebody)

مشاوره (کنکاش) کردن (با کسی)

be cursed with

دچار بودن، رنج بردن از، مصیبت‌دار بودن

(do something) with difficulty

به دشواری (انجام دادن)

be in disgrace with

از چشم افتادن، مغضوب بودن، مورد بی‌مهری بودن، رو سیاه بودن

be dishonest with

روراست نبودن، صادق نبودن (با کسی)، نارو زدن

with dispatch

با سرعت و مهارت، با تندی و کاردانی

be dripping with (something)

(از چیزی کاملاً) خیس بودن

be edged with (something)

در حاشیه‌ی (چیزی) قرار داشتن، احاطه شدن

with the exception of

به استثنای، بجز، مگر

find fault (with)

عیب‌جویی کردن، خرده‌گیری کردن، خرده گرفتن، ایراد گرفتن، عیب یافتن

be firm with somebody

(با کسی) جدی بودن، (مثلاً بچه را) لوس نکردن

in foal (or with foal)

(اسب و غیره) آبستن

make (or be)friends (with)

دوست شدن با، دوستی کردن با

in harmony (with)

در هماهنگی(با)، در همدلی با

in harness with

در همکاری با، هماهنگ با، سازوار با

play havoc with

کاملاً ویران کردن، به‌کلی خراب کردن، با خاک یکسان کردن

go out (or escape) with a hiss

هیس‌هیس‌کنان (یا با صدای فس) از چیزی خارج شدن (مثل باد از بادکنک سوراخ)

treat with honor

تجلیل کردن، مورد احترام قرار دادن، گرامی داشتن

go ill with

بد بودن برای، فلاکت‌آور بودن برای

ill with fever

بیمار و تب دار

get (or be) on intimate terms with someone

با کسی صمیمی بودن، با کسی خیلی نزدیک بودن

on with the job of

سرگرم یا درگیر در عمل یا شغل به خصوصی

join hands (with)

دست هم را گرفتن، دست به دست هم دادن

in league (with)

هم‌پیمان (با)، متحد، دارای گاوبندی، دارای بند و بست

be in love with someone

عاشق کسی بودن

nothing to do with

بی‌رابطه با، نامربوط به، بی‌ربط به

on a parallel (with)

همتا، همانند، مشابه، نظیر، به موازات

enter into partnership with someone

با کسی شریک شدن

make one's peace with

آشتی کردن با، از در صلح درآمدن

with reason

محقانه، به‌دلیل قانع‌کننده

in (or with) relation to

درباره‌ی، مربوط به

with the result that

با این نتیجه که، با این پیامد

with a rush

با شتاب و شدت

shake somebody's hands (shake hands with somebody)

با کسی دست دادن، دست کسی را فشردن

share a secret (with somebody)

رازی را (با کسی) در میان گذاشتن

in (or with) the spirit of ...

با روح ...، با نیت ...

keep step (with)

هم‌گام بودن (با)، هماهنگ بودن، گام‌به‌گام (با کسی یا چیزی) حرکت کردن

out of step (with)

ناهمگام (با)، نا هماهنگ، نا متجانس با

swim with (or against) stream

در جهت موافق (یا مخالف) جریان رود حرکت کردن

in sympathy with

در همدردی با، در همدلی با، برای ابراز همدردی با

get in a tangle with

در افتادن با، درگیر شدن با، گلاویز شدن با

tax somebody with something

کسی را به چیزی متهم کردن

together with

1- به همراه، همراه با، با هم، به اتفاق

2- علاوه‌بر

be in touch with

تماس داشتن با، در رابطه بودن با، در تماس بودن با

uniform with

هم‌شکل با، هم‌دیس با، دارای ظاهر یکجور با

to be angry with (at) someone

به کسی خشم کردن

in comparison with

در مقایسه با، نسبت به

Idioms

with open arms

با آغوش باز، با خوش‌آمد گرم

با آغوش باز

with that

پس‌از آن، در نتیجه‌ی آن، سپس

go over with a fine-toothed comb

با کمال دقت بررسی و امتحان کردن

play footsie (with)

1- (به منظور اظهار محبت یا ابراز (ارضای) شهوت) پا به پای کسی مالیدن، زانو به زانوی کسی مالیدن (به ویژه در زیر میز) 2- (مجازی)رابطه‌ی مخفیانه دان با، (مخفیشتانه) لاس زدن با

handle with kid gloves

(عامیانه) با نرمش و احتیاط رفتار کردن (با)

Idioms بیشتر

the hostess with the mostest!

خانم میزبانی که کم و کاست ندارد!

with one accord

با یکدلی

along with

با، همراه، همراه با، به همراه، به علاوه‌ی، به اضافه‌ی، همانند

away with!

(معمولاً به صورت امر و بدون فعل) ببر!، بیا!، برو!

to throw the baby out with the bathwater

تر و خشک را با هم سوزاندن، خوب و بد را با هم از دست دادن

with one's back to the wall

در تنگنا، در شرایط سخت، در موقعیت خطیر

start (or go) with a bang

با موفقیت آغاز یا انجام شدن

with a bang

با موفقیت، با کامیابی

strike (or make) a bargain with someone

با کسی به توافق رسیدن، معامله کردن

with bated breath

(به خاطر ترس یا هیجان و غیره) با نفس حبس

be like a bear with a sore head

(انگلیس - عامیانه) بدخلقی کردن، زود خشم بودن

be in bed with someone

با کسی هم‌بستر بودن، جماع کردن

go to bed with

هم‌بستر شدن با، جماع کردن

with the best

مانند بهترین، با بهترین

kill two birds with one stone

با یک تیر دو نشان زدن، به یک گز دو فاخته زدن

have a bone to pick with someone

(عامیانه) از کسی دلخوری داشتن

die with one's boots on

بدون بیماری و بستری شدن مردن، حین کار یا نبرد مردن

cap one thing with another

چیزی را بر تارک چیز دیگری گذاشتن، چیزی را روی چیز دیگری قرار دادن

make common cause with

متحد شدن با، دارای منافع یا آرمانهای مشترک شدن یا کردن

covered with confusion

شرمسار، بسیار خجل

in conjunction with

همراه با، به‌همراه، توأم با، در کنار، به اتفاق

a name to conjure with

نام معروف و ذی نفوذ، آدم مهم و سرشناس

curry favor (with somebody)

(با رفتار وقیحانه) تلاش برای خشنود کردن کسی، سر کسی شیره مالیدن، (به‌طور الکی) از کسی تعریف و تمجید کردن

at daggers drawn (with someone)

دشمن بودن با، باهم مثل سگ و گربه بودن، به خون هم تشنه بودن

damn with faint praise

با دلسردی و بی‌علاقگی تعریف کردن (که اثرش مثل تکذیب کردن باشد)

play the devil with

(عامیانه) به هم‌ زدن، خراب کردن، دخل کسی (یا چیزی) را آوردن

سخت صدمه زدن، به‌شدت مختل کردن

dice with death

خود را به خطر انداختن، با جان خود بازی کردن

die in one's boots (or die with one's boots on)

در عین فعالیت و سلامتی مردن (مثلاً در حادثه یا جنگ)

have to do with

ربط داشتن، مربوط بودن، ارتباط داشتن

be done with

تمام کردن یا شدن، پایان یافتن، دیگر کاری نداشتن، قطع ارتباط کردن، خاتمه دادن، قال چیزی را کندن

down with

1- (زمین یا پایین) گذاشتن 2- (در شعار دادن) مرگ بر، مرده باد، سرنگون باد

with half an ear

با توجه کم گوش کردن

be eaten up with jealousy (or desire or curiosity)

سخت دستخوش حسادت (یا میل یا کنجکاوی) شدن

with effect

از (تاریخ)، پس از

with immediate effect from

بلافاصله پس از، قطعاً بعد از

see with half an eye

به‌آسانی یادگرفتن، مثل فوت آب بلد بودن

with an eye to

به منظور، با توجه به، با در نظر گرفتن

with all faults

بدون تضمین بی‌عیب و نقص بودن، همین‌طور که هست، چکی

play with fire

کار خطرناک کردن، با آتش بازی کردن

with flying colors

با پیروزی درخشان، با سرفرازی

make free with

1- از آن خود دانستن، برداشتن، صاحب شدن

2- دست‌درازی کردن، پررویی کردن، از حد خود تجاوز کردن

with a free hand

با سخاوت، با گشاده‌دستی

get funny with

(عامیانه) گستاخی کردن نسبت به، بی‌ادبی کردن

handle with velvet gloves

با ملایمت رفتار کردن با، سخت‌گیری نکردن

go hard with

زحمت ایجاد کردن، مزاحم شدن

with god

ظل توجه خداوند، متوفی

with bad grace

با بی‌میلی و بدخلقی، با کم‌لطفی

with good grace

با کمال میل و لطف، با خوشرویی و گذشت، با بزرگواری

with a grain of salt

با شک و تردید، با بدبینی

با بدبینی، با ناباوری، با شک و تردید

(to be) great with child

(گویش‌های محلی) آبستن (بودن)

green with envy

بسیار حسود

to come to grips with

1- جنگ تن‌به‌تن کردن، پنجه‌به‌پنجه شدن 2- روبه‌رو شدن با، پیکار کردن، دست‌و‌پنجه نرم کردن

with a heavy hand

با خشونت، با شدت عمل، بدون ظرافت و ملاحظه‌کاری

with a high hand

با کمال نخوت و غرور، با خودسری، دیکتاتورمابانه

with clean hands

معصومانه، با بی‌گناهی، با دست و دل پاک

with all one's heart

1- از ته دل، قلباً

2- با کمال میل

with half a heart

با دودلی، با تردید

heavy with child

آبستن، پا به ماه

to hell with

به جهنم! مرده‌شورش را ببرند!، به درک

play (or raise) hob with

اذیت کردن، گرفتاری درست کردن، بهم زدن

go into a huddle with (somebody)

کنکاش محرمانه داشتن، خودمانی (با کسی) مشورت کردن

in with

شریک، همکار، هم‌دست

jump in with both feet

با اشتیاق و صمیمیت وارد کاری شدن

keep up with the joneses

چشم و هم‌چشمی کردن

in keeping with

برطبق، به متابعت از، به پیروی از، بنابر

land somebody with something

چیزی را وبال گردن کسی کردن (به‌عهده‌ی کسی انداختن)

laugh and the world will laugh with you; weep and you weep alone

خنده کن و دنیا با تو می‌خندد، گریه کن و هیچ کس با تو گریه نمی‌کند (مردم در شادی تو شریک می‌شوند، ولی در هنگام غم تو را تنها می‌گذارند)

lead with one's chin

(عامیانه) با بی‌احتیاطی و به‌طور خطرناک عمل کردن، خود را به خطر انداختن

level with

1- برابر با، هم‌تراز با 2- رک‌وراست بودن با

take liberties with somebody (or something)

پررویی کردن، (در رفتار نسبت به شخص یا چیزی) پا از حد خود فرانهادن، گستاخی کردن، بی‌محابا رفتار کردن، (به‌طور ناروا) خودمانی رفتار کردن با، بی‌محابا بودن

live with

1- با کسی زندگی کردن، در خانه‌ی کسی زندگی کردن، هم‌خانه بودن 2- هم‌خوابگی کردن با 3- تحمل کردن، ساختن با، تاب آوردن

be at loggerheads with somebody

با کسی ناسازگاری یا برخورد داشتن

come to loggerheads with someone

با کسی نا سازگاری یا برخورد پیدا کردن

let loose (with)

1- رها کردن، آزاد کردن 2- بیرون دادن، در کردن، ول دادن، ول کردن

throw in one's lot with somebody

سرنوشت خود را با کسی در آمیختن، شریک شدن (با کسی)

fall out of love (with)

عشق خود را از دست دادن (نسبت به کسی)

with might and main

با زور بازو، با کمال قدرت، با نیرومندی تمام

flowing with milk and honey

پر از نعمت و وفور

get away with murder

(عامیانه) خلاف کردن و تنبیه نشدن، خودسرانه عمل کردن

never mix business with pleasure

کار را با تفریح قاطی نکن، موقع کار کردن کار بکن

have a nodding acquaintance with someone (or something)

با کسی (یا چیزی) از دور آشنایی داشتن، کمی شناختن

be at odds with somebody (over something)

(درباره‌ی چیزی) با کسی اختلاف داشتن

off with!

در بیاور(ید)، بکن!، بکنید!

off with you!

برو!، بروید!، خارج شو!، جم بخور!

an ostrich with its head in the sand

(شترمرغی که سرش را زیر شن می‌کند و فکر می‌کند کسی او را نمی‌بیند) شخصی که واقعیت را نمی‌بیند

keep pace (with)

هم سرعت (با چیز دیگر) حرکت کردن، (با چیز دیگری) هماهنگ شدن، پا به پای کسی پیش رفتن

catch somebody with his pants down

(عامیانه) کسی را در موقعیت بدی غافلگیر کردن

a woman with a past

زن بد سابقه

peace be with you!

(قدیمی) خداحافظ!، بسلامت!

hoist with one's own petard

توطئه‌ی کسی را بر ضد خودش به کار بردن، با طناب خودش به ته چاه رفتن

with a pinch of salt

با احتیاط، با دیرباوری

with pleasure

با کمال مسرت، با کمال میل

with (all due) respect

اگر گستاخی نباشد، محترما، با کمال احترام، با تمام احترامی که برای شما قائلم

the road to hell is paved with good intentions

راه جهنم با نیت‌های خوب سنگفرش شده است

rule with a rod of iron

با ستمگری و خشونت حکومت کردن

roll with the punches

با شرایط ناخوشایند سازگار شدن، با مشکلات و سختی‌ها کنار آمدن، با دشواری‌ها دست‌وپنجه نرم کردن

rub elbows with (rub shoulders with)

با کسی جوشیدن، گرم گرفتن، خوش‌وبش کردن، مصاحبت کردن، تعامل کردن

make shift (with)

(قدیمی) سرکردن با، ساختن با، قانع بودن با

sit well with

سازگار بودن، ساختن به

(be) on speaking terms (with someone)

با کسی قهر نبودن، (با کسی) روابط حسنه داشتن

born with a silver spoon in one's mouth

زاده شده در خانواده پولدار

be struck on (or with) somebody

(عامیانه) از کسی خوش آمدن، نسبت به کسی نظر خوب داشتن

be going with a swing

خوب برگزار شدن، خوب انجام شدن

with one's tail between one's legs

با خجالت، با سرافکندگی، با شرمساری، با شرمندگی

have a talk with

نصیحت کردن، هشدار دادن، پند دادن

tarred with the same brush

دارای عیوب و نواقص مشابه، از یک قماش

at that

بعلاوه، اضافه‌بر آن، روی‌هم‌رفته، علاوه‌بر‌ آن، هم، همچنین

علی‌رغم آن...، برخلاف آن...

lay it on thick (with a trowel)

(عامیانه) غلو کردن، زیاده‌نمایی کردن

make time with

(امریکا - عامیانه) جلب محبت کردن، رابطه‌ی جنسی برقرار کردن، به تور زدن (کسی را)

get in touch with

در تماس بودن، رابطه داشتن، در ارتباط بودن

it's all up with him (or her etc)

کارش ساخته است، وضعش خراب است

up with...

زنده باد...، مرحبا به ...

with a vengeance

1- شدیداً، به‌شدت، سخت

2- به‌طور افراط‌آمیز، بیش‌از‌حد، فراوان

with a view to

1- به این قصد که، به این منظور که 2- به این امید که

with one voice

متفق‌القول، همدل و هم‌صدا، هم‌عقیده، به‌اتفاق آرا

walk with god

با پارسایی زیستن

have a word with (someone)

(با کسی) گفت و شنود مختصر داشتن، چند کلمه حرف زدن

have words (with)

مشاجره کردن، (با خشم) بحث کردن، محاجه کردن

with young

آبستن، حامله

mop (up) the floor with

(عامیانه) شکست قطعی دادن

on (a) par with

هم‌رده، هم‌تراز

in connection with something

دررابطه‌با، درارتباط‌با، راجع‌به، درباره‌ی، در مورد

take something with a grain of salt

(چیزی را) به‌آسانی باور نکردن، به‌آسانی نپذیرفتن، با شک و تردید نگاه کردن

not playing with a full deck

یک تخته کم داشتن، عقل درست‌وحسابی نداشتن، باهوش نبودن، خُل بودن، احمق بودن

ارجاع به لغت with

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «with» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/with

لغات نزدیک with

پیشنهاد بهبود معانی