فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Upon

əˈpɑːn əˈpɒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb preposition B2
    روی، بر، بر روی، فوق، بر فراز
    • - I jumped upon the horse.
    • - پریدم روی اسب.
    • - a house built upon a hill
    • - خانه‌ای که بر فراز تپه‌ای ساخته شده است
    • - Intense sadness fell upon me again.
    • - حزن شدید دوباره بر من مستولی شد.
    • - Summer holidays are upon us.
    • - تعطیلات تابستان نزدیک است.
    • - The enemy is upon us.
    • - دشمن به ما نزدیک است.
    • - upon my honor!
    • - به شرفم قسم!
    • - Suddenly we came upon a corpse.
    • - ناگهان به یک جنازه برخوردیم.
    • - to hit upon a solution
    • - به راه‌ حل رسیدن
    • - upon the first opportunity
    • - در اولین فرصت
    • - The enchantment of the scenery is still upon me.
    • - اثر سحرآمیز آن منظره هنوز در من وجود دارد.
    • - Invitations will be sent only upon written request.
    • - دعوت‌نامه‌ها فقط پس از دریافت درخواست کتبی ارسال خواهد شد.
    • - Upon Bijhan's death, she married Jallal.
    • - پس از مرگ بیژن او با جلال ازدواج کرد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد upon

  1. adverb On
    Synonyms: against, on-top-of, in, attached to, visible on, about, above, affixed to, astride, next-to, atop, located at, concerning, superimposed, onto, over, stop, thereafter
  2. preposition At the time of
    Synonyms: consequent to, beginning with, at the occurrence of

ارجاع به لغت upon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «upon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/upon

لغات نزدیک upon

پیشنهاد بهبود معانی