فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Onto

ˈɑːn- / / ˈɒːn- ˈɒntə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • preposition B1
    به سوی، به، توی، به درون، بر
    • - She slipped away from the chair onto the floor.
    • - او از صندلی فرو لغزید و بر کف اتاق افتاد.
    • - They are onto our schemes.
    • - آن‌ها از نقشه‌های ما باخبرند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد onto

  1. To
    Synonyms: toward, in contact with, adjacent
  2. Upon
    Synonyms: on, over, out upon, above

ارجاع به لغت onto

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «onto» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/onto

لغات نزدیک onto

پیشنهاد بهبود معانی