شکل جمع:
oversبالای، روی، بالای سر، برفراز، آن طرف، در سرتاسر، در بالا، بهسوی دیگر، متجاوز از، بالایی، رویی، بیرونی، شفا یافتن، پایان یافتن، به انتها رسیدن، پیشوند به معنی زیاد و بیش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to spread butter over the bread
کره روی نان مالیدن
Spread the blanket over the child.
پتو را روی بچه بینداز.
He put his hand over his mouth.
او دستش را روی دهانش گذاشت.
He fell over the cliff.
از روی صخره افتاد.
to climb over a wall
از دیوار بالا رفتن
a bridge over the river
پلی بر روی رودخانه
to discuss a matter over dinner
موضوعی را در خلال شام مورد مذاکره قرار دادن
over the next few days
طی چند روز آینده
He went to sleep over his work.
هنگام کار کردن خوابش برد.
a roof over my head
بامی در بالای سرم
to fly over the lake
بر فراز دریاچه پرواز کردن
The rocket went over the mountain and landed on the other side.
موشک از روی کوه رد شد و در آن سوی آن فرود آمد.
She hung the flag over the door.
پرچم را بالای در آویخت.
I jumped over the stream.
از روی نهر پریدم.
to rule over a land
بر سرزمینی حکومت کردن
to turn the meat over in the frying pan
گوشت را در ماهیتابه برگرداندن
to cast a spell over someone
بر کسی طلسم افکندن (کسی را طلسم کردن)
turn the page over
صفحه را برگرداندن (ورق زدن)
She has little control over her emotions.
او بر احساسات خود مسلط نیست.
over the past ten years
در ده سال گذشته
over the whole city
در همهی شهر
I put the book over there.
کتاب را (در) آنجا گذاشتم.
The car rolled over and over down the slope.
اتومبیل چند بار به پایین سراشیبی در غلتید.
over in Canada
در کانادا
This book will cost over one hundred dollars.
این کتاب بیش از صد دلار تمام خواهد شد (قیمت خواهد داشت).
five hours or over
پنج ساعت یا بیشتر
We stayed there over ten days.
متجاوز از ده روز آنجا ماندیم.
over ten thousand people
بیش از ده هزار نفر
She is over fifty.
او بیش از پنجاه سال دارد.
a city over the border
شهری در آن سوی مرز
They live over the road.
آنها در آن طرف جاده زندگی میکنند.
Over the river is a park.
آن سوی رودخانه یک پارک وجود دارد.
I heard it over the radio.
از رادیو شنیدم.
come over here
بیا (به) اینجا
Take these letters over to the post office.
این نامهها را به پستخانه ببر.
She has gone over to Germany.
او به آلمان رفته است.
The wound healed over.
زخم کاملاً التیام یافت.
The lake is frozen over.
دریاچه سرتاسر یخ بسته است.
It is snowing all over the country.
در سرتاسر کشور برف میبارد.
The children ran all over the flowers.
بچهها روی همهی گلها دویدند.
I stayed there over the Christmas holidays.
همهی تعطیلات کریسمس آنجا ماندم.
to be over
تمام شدن، پایان یافتن
Their friendship is over.
دوستی آنها پایان یافته است.
Your lease is over.
اجارهی شما سر آمده است.
Give your papers; the time is over.
وقت تمام شده است؛ ورقهها را بدهید.
The meeting will be over in an hour.
جلسه یک ساعت دیگر تمام خواهد شد.
He accidentally knocked the vase over.
او تصادفی گلدان را انداخت.
He overthrew his enemies.
او دشمنان خود را سرنگون کرد.
He turned the cup over.
او فنجان را وارونه کرد.
The car turned over three times.
اتومبیل سه بار غلت زد.
He tripped and fell over the ice.
او روی یخ لغزید و فرو افتاد.
Do it over.
دوباره آن را انجام بده.
He repeated his wife's name several times over.
او چند بار نام زنش را تکرار کرد.
He read the letter three times over.
او نامه را سه بار خواند.
They quarrelled over money.
سر پول مشاجره کردند.
Their disagreement was over politics.
ناسازگاری( مخالفت) آنها بر سر سیاست بود.
If there is food left over, put it in the refrigerator.
اگر خوراک باقی مانده است آن را در یخچال بگذار.
I have only $ 100 left over when I have paid all my debts.
وقتی همهی قرضهای خود را بدهم، فقط صد دلار برایم خواهد ماند.
Message received -- over.
پیام دریافت شد -- تمام.
The horse overed the fence.
اسب از روی حصار پرید.
The bridge overs a wide river.
پل از روی رودخانه عریضی میگذرد.
He had to write it over again.
او مجبور شد دوباره آن را بنویسد.
the advantages of free trade over against government monopolies
فواید تجارت آزاد در مقایسه با انحصارات دولتی
در مقایسه با، در مقابل
1- رویهمرفته، بهطور کلی، کلا 2- سرتاسر، یکسر 3- همهجانبه، کلی
دوباره، مکرر
علاوه بر، مافوق، اضافه بر
بارها، مکرراً، بهکرّات، بارها و بارها، بهدفعات
غصهی گذشته و فرصتهای ازدسترفته را خوردن، بیهوده زاریدن، غصهی الکی خوردن، حسرت گذشته را خوردن
pull the wool over someone's eyes
گول زدن، سر کسی شیره مالیدن، سر کسی کلاه گذاشتن، فریب دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «over» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/over