آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۴ آذر ۱۴۰۴

    Under

    ˈʌndər ˈʌndə ˈʌndə

    معنی under | جمله با under

    adjective adverb preposition A1

    زیر، در زیر، تحت، پایین‌تر از، کمتر از، تحت تسلط، مخفی در زیر، کسری‌دار، کسر، زیرین

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    He was swimming,but suddenly he went under.

    او شنا می‌کرد؛ ولی ناگهان به زیر رفت.

    shoes under the table

    کفش‌های زیر میز

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    under water

    زیر آب

    under great pressure

    تحت فشار شدید

    the subject under discussion

    موضوع مورد بحث (تحت بررسی)

    under these circumstances

    تحت این شرایط

    to pass under a bridge

    از زیر پل رد شدن

    to wear a vest under a coat

    (در) زیر کت جلیقه پوشیدن

    ten meters under the sea

    ده متر زیر دریا

    the undersecretary of commerce

    معاون وزیر بازرگانی

    under age

    کمتر از سن قانونی

    ten dollars or under

    ده دلار یا کمتر

    children eight years old or under

    بچه‌های هشت‌ساله یا کمتر

    to testify under oath

    گواهی دادن با قید سوگند

    under orders from the president

    مجری دستورات رئیس‌جمهور

    We are under contract to finish the building in six months.

    طبق قرارداد ملزم هستیم که ساختمان را شش‌ماهه تمام کنیم.

    the citizen's rights under the law

    حقوق شهروندان طبق قانون

    under construction

    در دست ساخت

    under an anesthetic

    درحال بی‌هوشی

    under repair

    در دست تعمیر

    under an alias

    با اسم مستعار

    This book was originally published under a different title.

    این کتاب در اصل با عنوان دیگری چاپ شده بود.

    Spiders are classified under arachnids.

    عنکبوت‌ها زیر دسته‌ی تنندگیان رده‌بندی می‌شوند.

    Literature flourished under King James.

    در دوران شاه جیمز ادبیات شکوفا شد.

    an acre under corn

    یک جریب زمین زیر کشت ذرت

    Roohallah studied Arabic under a famous master.

    روح‌الله زیرنظر استادی مشهور عربی آموخت.

    prefix

    (-under) زیر، تحت [undertow]

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    prefix

    (-under) دون، کمتر، معاون، دون‌پایه، زیردست [underling]

    prefix

    (-under) کم، اندک [underdeveloped]

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد under

    1. adverb below
      Synonyms:
      down underneath beneath downward lower inferior on the bottom to the bottom nether upward on the underside on the nether side supporting held down pinned pressed down covered by concealed by bottom
      Antonyms:
      above up over higher more upward
    1. adverb secondary
      Synonyms:
      inferior subordinate dependent following subject subservient subsidiary junior lower lesser collateral consequent obedient governed reporting directed included sub amenable corollary subjugated obeying belonging in the power of subsequent substract subsumed
      Antonyms:
      primary major

    Collocations

    mail under a separate cover

    در پاکت یا بسته‌ی جداگانه پست کردن

    snowed under

    به‌ شدت درگیر کاری بودن، به‌ شدت مشغله داشتن، وقت سر خاراندن نداشتن

    under the cover of night (or darkness)

    در پوشش تاریکی شب

    under fire

    1- مورد تیراندازی، زیر آتش تیر دشمن 2- سخت مورد انتقاد

    Idioms

    under the weather

    ناخوش‌احوال، چاییده، مریض‌احوال، دچار کسالت، کسل

    under arms

    مسلح، جنگ آماده، آماده‌ی کارزار، سلاح برگرفته

    under one's breath

    زیر لبی، آهسته، پچ‌پچ‌کنان

    under discussion

    در حال بررسی، در دست بررسی، تحت بررسی، مورد بحث (به‌طوری که درباره‌ی آن تصمیم نهایی گرفته نشده باشد)

    (be) under one's feet

    مزاحم کسی بودن، توی دست و پا بودن، راه کسی را سد کردن

    Idioms بیشتر

    under the shadow of

    در خطر چیزی، محکوم به چیزی

    under one's wing

    تحت سرپرستی یا حمایت کسی، در سایه‌ی کسی

    under wraps

    سری، پنهانی، نهان

    under way

    در حرکت، در دست اقدام، در شرف وقوع

    under-the-counter

    مخفیانه (و به‌طور معمول به‌طور غیرقانونی)، قاچاقی

    under one's belt

    تجربه

    hide one's light (or talent) under a bushel

    (انگلیس - عامیانه) استعداد و لیاقت خود را پنهان کردن (بروز ندادن)

    sweep under the carpet

    (خاکروبه و کثافت را) زیر فرش جارو کردن، نادیده انگاشتن

    to let the grass grow under one's feet

    وقت را به بطالت گذراندن، فرصت را از دست دادن

    get under one's skin

    (عامیانه) کسی را آزردن یا خشمگین کردن، کلافه کردن

    under the sun

    در این جهان، در دنیا

    under someone's thumb

    تحت نفوذ یا فرمان کسی

    under a spell

    سحرشده، جادوشده، طلسم‌شده، افسون‌شده

    under a cloud

    1- مورد سوء ظن، مورد اتهام 2- (از نظر فکری یا روانی) در وضع بد

    get hot under the collar

    از جا در رفتن، خشمگین شدن

    under color of

    به بهانه‌ی، تحت عنوان

    drink somebody under the table

    (بدون اینکه خود شخص مست بشود) دیگری را مست لایعقل کردن

    sail under false colors

    1- (کشتی) زیر پرچم دروغین (که حق استفاده از آن‌را ندارد) حرکت کردن 2- تظاهر کردن، دغل‌کاری کردن، وانمود کردن، هویت جعلی به‌کاربردن

    under fire

    1- مورد تیراندازی، زیر آتش تیر دشمن 2- سخت مورد انتقاد

    cut the ground from under one (or one's feet)

    استدلال کسی را خنثی کردن، عقیم گذاشتن

    (to be) under the gun

    (عامیانه) مورد تهدید (بودن)، در معرض خطر (بودن)، با ضرب‌العجل روبه‌رو بودن

    under the hammer

    در معرض حراج

    keep (something) under one's hat

    سری نگه‌داشتن، بروز ندادن، مستور داشتن

    under one's hat

    سری، محرمانه، خودمانی، مگو

    hot under the collar

    (عامیانه) بسیار خشمگین، از جا دررفته، برآشفته

    under lock and key

    قفل و کلید شده، به‌طور مطمئن چفت و بست‌شده

    under the sod

    مرده و دفن‌شده، زیر خاک سیاه

    under the table

    رشوه، زیرمیزی، عمل مخفیانه

    (get in) under the wire

    در آخرین لحظه وارد شدن یا انجام دادن

    that's water under the bridge

    غصه‌ی کار شده را نباید خورد

    under one's (very) nose

    آشکارا، در ملاء عام

    سوال‌های رایج under

    معنی under به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «under» در زبان فارسی به «زیر» ترجمه می‌شود.

    کلمه‌ی «زیر» یکی از پرکاربردترین واژه‌ها در زبان فارسی است و نقش‌های متنوعی در بیان موقعیت، وضعیت و روابط اشیاء ایفا می‌کند. به طور کلی، این واژه برای اشاره به چیزی که در پایین یا در سطح پائین‌تر از چیزی دیگر قرار دارد به کار می‌رود. در بسیاری از موقعیت‌های روزمره، «زیر» به ما امکان می‌دهد تا موقعیت فیزیکی اجسام را دقیق و ساده توضیح دهیم و ارتباط آن‌ها با محیط اطرافشان را مشخص کنیم.

    در ادبیات و نوشتار رسمی، «زیر» علاوه بر کاربرد مستقیم مکانی، می‌تواند معنای مجازی یا استعاری نیز داشته باشد. برای مثال، وقتی گفته می‌شود «زیر فشار بودن»، منظور این است که فرد یا گروهی در وضعیت سخت یا دشواری قرار دارند، نه اینکه واقعاً جسمی زیر چیزی قرار گرفته باشد. این کاربرد استعاری نشان‌دهنده انعطاف‌پذیری این واژه در زبان است و اهمیت آن را در بیان حالات ذهنی یا شرایط پیچیده افزایش می‌دهد.

    در علوم طبیعی و فنی، «زیر» نقش مهمی در توضیح پدیده‌ها و فرایندها دارد. برای مثال، در جغرافیا یا فیزیک، می‌توان گفت «آب زیر سطح زمین» یا «لایه‌های زیرین زمین»، که نشان‌دهنده موقعیت دقیق و رابطه اجزای مختلف با یکدیگر است. این کاربرد به دانشمندان و محققان کمک می‌کند تا اطلاعات را به صورت دقیق و علمی منتقل کنند و ارتباط میان اجزای یک سیستم را به وضوح نشان دهند.

    در زبان محاوره و گفت‌وگوهای روزمره نیز «زیر» بسیار متداول است و می‌تواند همراه با دیگر واژگان و اصطلاحات ترکیب شود تا معنای دقیق‌تر یا رنگ و بوی خاصی پیدا کند. عباراتی مانند «زیر نظر گرفتن»، «زیر دست کسی بودن» یا «زیر بار چیزی رفتن» نمونه‌هایی از کاربردهای ترکیبی هستند که علاوه بر بیان موقعیت، حالت یا وضعیت خاصی را نیز منتقل می‌کنند.

    همچنین «زیر» در هنر و ادبیات تصویری، به شکل نمادین به کار می‌رود. مثلاً قرار گرفتن چیزی «زیر سایه» می‌تواند مفهوم محافظت، محدودیت یا حتی فشار روانی را القا کند. استفاده از این واژه در توصیف صحنه‌ها یا خلق تصاویر ذهنی به نویسندگان و شاعران امکان می‌دهد تا فضای داستان یا شعر را ملموس‌تر و قابل درک‌تر برای خواننده بسازند. به همین دلیل، «زیر» نه تنها یک واژه ساده برای اشاره به مکان است، بلکه حامل معانی پیچیده و متنوعی در زبان فارسی به شمار می‌آید.

    ارجاع به لغت under

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «under» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/under

    لغات نزدیک under

    • - undeniably
    • - undependable
    • - under
    • - under (an) obligation
    • - under (one's) seal
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.