فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Corollary

ˈkɔːrəleri / / ˈkɑː- kəˈrɒləri

شکل جمع:

corollaries

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal

نتیجه، پیامد، حاصل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The corollary of poor planning is often failure.

نتیجه‌ی برنامه‌ریزی ضعیف، اغلب شکست است.

A corollary of technological progress is the loss of certain traditional skills.

حاصل پیشرفت فناوری، از بین رفتن برخی مهارت‌های سنتی است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

These problems are the corollaries of the aforesaid changes.

این مسائل پیامدهای طبیعی دگرگونی‌های مذکور است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد corollary

  1. noun conclusion, deduction
    Synonyms:
    result consequence effect end upshot aftereffect sequence end product issue culmination inference deduction analogy precipitate induction sequel

ارجاع به لغت corollary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «corollary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/corollary

لغات نزدیک corollary

پیشنهاد بهبود معانی