آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۴ آذر ۱۴۰۳

    Precipitate

    prɪˈsɪpɪˌteɪt priːˈsɪpət̬ət prɪˈsɪpɪteɪt prɪˈsɪpɪtət

    گذشته‌ی ساده:

    precipitated

    شکل سوم:

    precipitated

    وجه وصفی حال:

    precipitating

    معنی precipitate | جمله با precipitate

    verb - transitive formal

    تسریع کردن، شتاب بخشیدن، سرعت بخشیدن، سریع اتفاق افتادن، جلو افتادن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    events that precipitated the war

    رویدادهایی که جنگ را تسریع کردند

    The rainstorm precipitated our decision to cancel the outdoor event.

    طوفان توأم با باران به تصمیم ما برای لغو این رویداد در فضای باز شتاب بخشید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to precipitate the crisis

    بحران را تسریع کردن

    verb - transitive formal

    پرتاب کردن، پرت کردن، انداختن (از بلندی با نیروی زیاد)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The villain attempted to precipitate the hero from the top of the building.

    شرور تلاش کرد تا قهرمان را از بالای ساختمان پرتاب کند.

    He tried to precipitate my friend off the edge of the cliff.

    او سعی کرد دوستم را از لبه‌ی صخره پرت کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The cart overturned and precipitated me into the ditch.

    گاری چپه شد و مرا به درون چاله انداخت.

    verb - intransitive verb - transitive

    شیمی رسوب کردن، ته‌نشین شدن، باعث رسوب ... شدن، باعث ته‌نشین ... شدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

    مشاهده

    The solution began to precipitate as the temperature dropped.

    با کاهش دما، محلول شروع به رسوب کرد.

    Stirring the solution too vigorously may cause it to precipitate.

    هم زدن شدید محلول ممکن است باعث ته‌نشین شدن آن شود.

    noun countable uncountable

    شیمی رسوب، ته‌نشست، پرسی‌پیتاسیون

    The color of the precipitate indicated the presence of a metal ion.

    رنگ رسوب نشان‌دهنده وجود یون فلزی بود.

    The chemical reaction resulted in the formation of a red precipitate.

    واکنش شیمیایی منجر به تشکیل پرسی‌پیتاسیون قرمز شد.

    adjective formal

    عجولانه، شتاب‌زده (عمل)، عجول (شخص)

    their precipitate marriage

    ازدواج عجولانه‌ی آن‌ها

    The precipitate driver caused a dangerous accident on the highway.

    راننده‌ی عجول باعث تصادف خطرناکی در بزرگراه شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The manager's precipitate response to the situation only made things worse.

    واکنش شتاب‌زده‌ی مدیر به وضعیت فقط اوضاع را بدتر کرد.

    adjective

    پرشیب (صخره و غیره)

    The village was perched on the edge of a precipitate hill.

    این روستا بر لبه‌ی تپه‌ای پرشیب قرار داشت.

    The precipitate drop-off made it difficult to see the bottom of the canyon.

    پرتگاه پرشیب، دیدن ته دره را دشوار می‌کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد precipitate

    1. verb hurry, speed
      Synonyms:
      speed up hasten expedite accelerate advance push forward further press quicken dispatch send forth throw fling hurl cast discharge trigger let fly launch bring on
      Antonyms:
      slow wait check
    1. adjective fast, sudden; impulsive; initial
      Synonyms:
      quick rapid sudden brief hasty hurried rash reckless impetuous impulsive unforeseen unexpected abrupt unanticipated heedless violent initial plunging rushing headlong gone off half-cocked ill-advised without warning impatient indiscreet madcap willful breakneck frantic off the hip off the top of head jump the gun refractory subitaneous
      Antonyms:
      cautious careful slow

    سوال‌های رایج precipitate

    گذشته‌ی ساده precipitate چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده precipitate در زبان انگلیسی precipitated است.

    شکل سوم precipitate چی میشه؟

    شکل سوم precipitate در زبان انگلیسی precipitated است.

    وجه وصفی حال precipitate چی میشه؟

    وجه وصفی حال precipitate در زبان انگلیسی precipitating است.

    ارجاع به لغت precipitate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «precipitate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/precipitate

    لغات نزدیک precipitate

    • - precipitancy
    • - precipitant
    • - precipitate
    • - precipitation
    • - precipitation hardening
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.