امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Precipitant

    American: prɪˈsɪpɪtnt British: prɪˈsɪpɪtənt
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    noun adjective
    شتابزده، جدا‌شدنی، تعلیق، شدنی، باعجله، عامل رسوب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد precipitant

    1. adjective characterized by unthinking boldness and haste
      Synonyms:
      hasty reckless rash impulsive incautious impetuous headlong hotheaded foolhardy ill-considered unconsidered precipitate overhasty slapdash brash improvident precipitous harum-scarum madcap temerarious
    1. adjective happening quickly and without warning
      Synonyms:
      sudden abrupt hurried precipitate

    ارجاع به لغت precipitant

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «precipitant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/precipitant

    لغات نزدیک precipitant

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی