فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Sudden

ˈsʌdn ˈsʌdn

صفت تفضیلی:

more sudden

صفت عالی:

most sudden

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2

ناگهانی، عجولانه، بی‌مقدمه، غیرمنتظره، غیرمترقبه، فوری

a sudden change

دگرگونی ناگهانی

a sudden turn in the road

پیچ غیرمنتظره در جاده

نمونه‌جمله‌های بیشتر

his sudden departure

عزیمت شتاب‌آمیز او

noun countable

کار اضطراری، پیشامد ناگهانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sudden

  1. adjective unexpected; happening quickly
    Synonyms:
    fast quick rapid immediate unforeseen abrupt hasty swift impulsive hurried unusual accelerated expeditious fleet precipitate rash rushing acute precipitous impetuous spasmodic impromptu out of the blue precipitant speeded headlong flash subito
    Antonyms:
    expected slow

Idioms

all of a sudden

غفلتاً، ناگهان، یکهو

لغات هم‌خانواده sudden

  • adjective
    sudden

ارجاع به لغت sudden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sudden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sudden

لغات نزدیک sudden

پیشنهاد بهبود معانی