امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rash

ræʃ ræʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    rashes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C2
بثورات پوستی، التهاب پوستی، ضایعه‌ی پوستی، کهیر، جوش، دانه، جوش، اگزما

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The boy's face was covered by rashes.
- صورت پسر پر از جوش بود.
- The doctor prescribed a cream to help soothe her rash.
- دکتر یک کرم برای کمک به تسکین بثورات پوستی‌اش تجویز کرد.
noun countable uncountable
انبوه، موج، شیوع، سیل، وفور (از اتفاقات ناخوشایند)
- a rash of complaints
- سیلی از شکایات
- a rash of public protests
- موج اعتراضات همگانی
adjective
عجولانه، تند، بی‌پروا، بی‌احتیاط، شتاب‌زده، نسنجیده
- a rash act
- کار عجولانه
- a rash generalization on the basis of inadequate data
- حکم کلی و شتاب‌زده بر مبنای داده‌های ناکافی
- his rash statements
- گفته‌های نسنجیده‌ی او
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rash

  1. adjective careless, impulsive
    Synonyms:
    adventurous audacious bold brash daring determined devil-may-care fiery foolhardy frenzied furious harebrained hasty headlong headstrong heedless hotheaded ill-advised ill-considered immature impetuous imprudent incautious indiscreet injudicious insuppressible irrational jumping to conclusions madcap overhasty passionate precipitant precipitate premature reckless thoughtless unguarded unthinking unwary venturesome venturous wild
    Antonyms:
    careful cautious planned thoughtful
  1. noun outbreak of disease or condition
    Synonyms:
    breakout epidemic eruption flood hives pandemic plague series spate succession wave

ارجاع به لغت rash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rash

لغات نزدیک rash

پیشنهاد بهبود معانی