شکل جمع:
rashesبثورات پوستی، التهاب پوستی، ضایعهی پوستی، کهیر، جوش، دانه، جوش، اگزما
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The boy's face was covered by rashes.
صورت پسر پر از جوش بود.
The doctor prescribed a cream to help soothe her rash.
دکتر یک کرم برای کمک به تسکین بثورات پوستیاش تجویز کرد.
انبوه، موج، شیوع، سیل، وفور (از اتفاقات ناخوشایند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a rash of complaints
سیلی از شکایات
a rash of public protests
موج اعتراضات همگانی
عجولانه، تند، بیپروا، بیاحتیاط، شتابزده، نسنجیده
a rash act
کار عجولانه
a rash generalization on the basis of inadequate data
حکم کلی و شتابزده بر مبنای دادههای ناکافی
his rash statements
گفتههای نسنجیدهی او
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rash» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rash