فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Frenzied

ˈfrenzid ˈfrenzid
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • adjective
    دیوانه‌وار، شوریده، آشفته، از جا دررفته
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد frenzied

  1. adjective uncontrolled
    Synonyms: agitated, berserk, convulsive, corybantic, delirious, distracted, distraught, excited, feverish, frantic, frenetic, furious, hysterical, mad, maniacal, nuts, rabid, wild
    Antonyms: calm, controlled

ارجاع به لغت frenzied

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frenzied» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frenzied

لغات نزدیک frenzied

پیشنهاد بهبود معانی