از خود بیخود، بسیار عصبانی، دیوانهوار خشمگین شدن، آشفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to go berserk
اختیار از دست دادن و از خود بیخود شدن، شوریده شدن، دیوانه شدن
Suddenly he went berserk and started throwing stones.
ناگهان به سرش زد (بسیار عصبانی شد) و شروع به سنگپرانی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «berserk» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/berserk