امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Frantic

ˈfræntɪk ˈfræntɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
سراسیمه، (کاملاً) بی‌تاب، برآشفته، (از شدت درد یا خشم یا دلواپسی) از خود بی‌خود، دل شوریده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Toothache was making me frantic.
- دندان‌درد داشت مرا بی‌تاب می‌کرد.
- The mother of the lost child was frantic with worry.
- مادر کودک گم‌شده از دلواپسی سر از پا نمی‌شناخت.
adjective
با سراسیمگی، با بی‌تابی، دیوانه‌وار
- The frantic yells of a giant whose child had been stolen.
- نعره‌های دیوانه‌وار دیوی که بچه‌ی او را دزدیده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frantic

  1. adjective distressed, distracted
    Synonyms:
    agitated angry at wits’ end berserk beside oneself corybantic crazy delirious deranged distraught excited flipped out fraught freaked out frenetic frenzied furious hectic hot and bothered hot under the collar hyper in a stew in a tizzy insane keyed up mad out of control overwrought rabid raging raving shook up spazzed out unglued unscrewed unzipped violent weird weirded out wigged out wild wired worked up zonkers
    Antonyms:
    calm collected composed docile peaceful tranquil

ارجاع به لغت frantic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frantic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frantic

لغات نزدیک frantic

پیشنهاد بهبود معانی