با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Frantic

ˈfræntɪk ˈfræntɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
سراسیمه، (کاملاً) بی‌تاب، برآشفته، (از شدت درد یا خشم یا دلواپسی) از خود بی‌خود، دل شوریده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Toothache was making me frantic.
- دندان‌درد داشت مرا بی‌تاب می‌کرد.
- The mother of the lost child was frantic with worry.
- مادر کودک گم‌شده از دلواپسی سر از پا نمی‌شناخت.
adjective
با سراسیمگی، با بی‌تابی، دیوانه‌وار
- The frantic yells of a giant whose child had been stolen.
- نعره‌های دیوانه‌وار دیوی که بچه‌ی او را دزدیده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frantic

  1. adjective distressed, distracted
    Synonyms: agitated, angry, at wits’ end, berserk, beside oneself, corybantic, crazy, delirious, deranged, distraught, excited, flipped out, fraught, freaked out, frenetic, frenzied, furious, hectic, hot and bothered, hot under the collar, hyper, in a stew, in a tizzy, insane, keyed up, mad, out of control, overwrought, rabid, raging, raving, shook up, spazzed out, unglued, unscrewed, unzipped, violent, weird, weirded out, wigged out, wild, wired, worked up, zonkers
    Antonyms: calm, collected, composed, docile, peaceful, tranquil

ارجاع به لغت frantic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frantic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/frantic

لغات نزدیک frantic

پیشنهاد بهبود معانی