آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Fraught

frɒːt frɔːt

معنی fraught | جمله با fraught

noun adjective

پر، مملو، دارا، همراه، ملازم، بار شده

noun adjective

بار، کرایه، بار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The voyage was fraught with danger.

سفر دریایی پرمخاطره بود.

A silence fraught with meaning.

سکوتی که پرمعنی بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She looked lean and fraught.

او لاغر و شوریده به نظر می‌رسید.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fraught

  1. adjective full of
    Antonyms:

ارجاع به لغت fraught

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fraught» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fraught

لغات نزدیک fraught

پیشنهاد بهبود معانی