امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pregnant

ˈpreɡnənt ˈpreɡnənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more pregnant
  • صفت عالی:

    most pregnant

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
باردار، حامله، آبستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She is six months pregnant.
- او شش ماهه باردار است.
- The future is pregnant with dangerous events.
- آینده آبستن حوادث خطرناکی است.
- to become pregnant
- آبستن شدن
adjective
پر‌معنی، در‌بردارنده، پربار
- a pregnant silence
- سکوت پرمعنی
- the pregnant imagination of this poet
- تخیل پربار این شاعر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pregnant

  1. adjective carrying developing offspring within the body
    Synonyms:
    abundant anticipating carrying a child enceinte expectant expecting fecund fertile fraught fruitful gestating gravid heavy hopeful in family way parous parturient preggers productive prolific replete teeming with child
  1. adjective significant, meaningful
    Synonyms:
    charged cogent consequential creative eloquent expressive fecund imaginative important inventive loaded momentous original pointed redolent rich seminal sententious suggestive telling weighty
    Antonyms:
    insignificant trivial unmeaningful

ارجاع به لغت pregnant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pregnant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pregnant

لغات نزدیک pregnant

پیشنهاد بهبود معانی