Pregnancy

ˈpreɡnənsi ˈpreɡnənsi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pregnancies

معنی و نمونه‌جمله

noun countable uncountable C1
پزشکی زیست‌شناسی آبستنی، بارداری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Pregnancy forced her to leave her job.
- آبستنی موجب شد که شغل خود را رها کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pregnancy

  1. noun gestation
    Synonyms: child-bearing, fertilization, germination, gravidity, gravidness, impregnation, parturiency, propagation

ارجاع به لغت pregnancy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pregnancy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pregnancy

لغات نزدیک pregnancy

پیشنهاد بهبود معانی