Profuse

prəˈfjuːs prəˈfjuːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more profuse
  • صفت عالی:

    most profuse

معنی و نمونه‌جمله

adjective
فراوان، وافر، سرشار، ساری، لبریز، سرشار ساختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- She is profuse in her apologies.
- او در معذرت‌خواهی زیاده‌روی می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد profuse

  1. adjective abundant, excessive
    Synonyms: abounding, alive with, ample, aplenty, bounteous, bountiful, copious, crawling with, dime a dozen, extravagant, extreme, exuberant, fulsome, galore, generous, immoderate, lavish, liberal, lush, luxuriant, no end, openhanded, opulent, overflowing, plentiful, plenty, prodigal, profusive, prolific, riotous, sumptuous, superfluous, swarming, teeming, thick with, unstinting
    Antonyms: lacking, sparse, wanting

ارجاع به لغت profuse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «profuse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/profuse

لغات نزدیک profuse

پیشنهاد بهبود معانی