آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Immoderate

ɪˈmɑːdərət ɪˈmɒdrət

معنی immoderate | جمله با immoderate

adjective

بی‌اعتدال، زیاد

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Immoderate drinking ruined his health.

زیاده‌روی در میخوارگی سلامتی‌اش را تباه کرد.

He is immoderate in everything he does.

او در هر کاری که می‌کند، افراطی است.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد immoderate

ارجاع به لغت immoderate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immoderate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/immoderate

لغات نزدیک immoderate

پیشنهاد بهبود معانی