با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unbridled

ʌnˈbraɪdld ʌnˈbraɪdld
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
ول، بی‌لجام، خودسر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- an unbridled tongue will cause the perdition of a young head
- زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unbridled

  1. adjective unrestrained
    Synonyms: berserk, chaotic, crazed, crazy, enthusiastic, hysterical, madcap, noisy, rabid, riotous, turbulent, unchecked, unconstrained, uncontrolled, uncurbed, undisciplined, ungovernable, unmanageable, violent, wild

ارجاع به لغت unbridled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unbridled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unbridled

لغات نزدیک unbridled

پیشنهاد بهبود معانی