Undisciplined

ənˈdɪsəˌplɪnd ʌnˈdɪsɪplɪnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
تربیت‌نشده، تأدیب‌نشده، بی‌انتظام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد undisciplined

  1. adjective uncontrolled
    Synonyms:
    unrestrained unruly disorderly naughty mischievous insubordinate defiant wayward headstrong noncompliant lacking self-control untrained ungoverned inconsistent

ارجاع به لغت undisciplined

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «undisciplined» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/undisciplined

لغات نزدیک undisciplined

پیشنهاد بهبود معانی