فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Undisciplined

ənˈdɪsəˌplɪnd ʌnˈdɪsɪplɪnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • adjective
    تربیت‌نشده، تأدیب‌نشده، بی‌انتظام
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد undisciplined

  1. adjective uncontrolled
    Synonyms: defiant, disorderly, headstrong, inconsistent, insubordinate, lacking self-control, mischievous, naughty, noncompliant, ungoverned, unrestrained, unruly, untrained, wayward

ارجاع به لغت undisciplined

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «undisciplined» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/undisciplined

لغات نزدیک undisciplined

پیشنهاد بهبود معانی