امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Insubordinate

ˌɪnsəˈbɔːrdəˌnet ˌɪnsəˈbɔːdɪnət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
نافرمان، سرکش، نامطیع، خودسر، متمرد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- an insubordinate soldier
- سرباز نافرمان
- (noun) insubordination
- نافرمانی، سرکشی، سرتابی، عدم اطاعت، تمرد، خودسری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insubordinate

  1. adjective rebellious
    Synonyms: contrary, contumacious, defiant, disaffected, disobedient, disorderly, dissentious, factious, fractious, insurgent, intractable, mutinous, naughty, perverse, recalcitrant, refractory, riotous, seditious, treacherous, turbulent, uncompliant, uncomplying, undisciplined, ungovernable, unruly
    Antonyms: behaved, compliant, obedient

ارجاع به لغت insubordinate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insubordinate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insubordinate

لغات نزدیک insubordinate

پیشنهاد بهبود معانی