بادزدگی یا زنگزدگی، زنگار، افت، پژمردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
potato blight
آفت سیبزمینی
Locusts blighted the crops.
ملخ به محصولات آسیب رساند.
Illiteracy is a great blight.
بیسوادی آفتی بزرگ است (مصیبتی بزرگ است).
The unplanned spread of cities has blighted the world.
گسترش بیرویهی شهرها دنیا را آفتزده کرده است.
Slums have become a blight on the city.
حلبیآبادها بلای شهر شدهاند.
cast (or put) a blight on something (or somebody)
آفت زده کردن، دچار مصیبت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blight» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blight