آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Blight

blaɪt blaɪt

معنی blight | جمله با blight

noun verb - transitive adverb

بادزدگی یا زنگ‌زدگی، زنگار، افت، پژمردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

potato blight

آفت سیب‌زمینی

Locusts blighted the crops.

ملخ به محصولات آسیب رساند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Illiteracy is a great blight.

بی‌سوادی آفتی بزرگ است (مصیبتی بزرگ است).

The unplanned spread of cities has blighted the world.

گسترش بی‌رویه‌ی شهرها دنیا را آفت‌زده کرده است.

Slums have become a blight on the city.

حلبی‌آبادها بلای شهر شده‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد blight

Idioms

cast (or put) a blight on something (or somebody)

آفت زده کردن، دچار مصیبت کردن

ارجاع به لغت blight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blight

لغات نزدیک blight

پیشنهاد بهبود معانی