با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Blight

blaɪt blaɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
بادزدگی یا زنگ‌زدگی، زنگار، افت، پژمردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- potato blight
- آفت سیب‌زمینی
- Locusts blighted the crops.
- ملخ به محصولات آسیب رساند.
- Illiteracy is a great blight.
- بی‌سوادی آفتی بزرگ است (مصیبتی بزرگ است).
- The unplanned spread of cities has blighted the world.
- گسترش بی‌رویه‌ی شهرها دنیا را آفت‌زده کرده است.
- Slums have become a blight on the city.
- حلبی‌آبادها بلای شهر شده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blight

  1. noun disease; plague
    Synonyms: affliction, bane, blot on the landscape, canker, contamination, corruption, curse, decay, dump, evil, eyesore, fungus, infestation, mildew, pest, pestilence, pollution, rot, scourge, sight, withering, woe
    Antonyms: blessing, boon, health, prosperity
  2. verb ruin, destroy
    Synonyms: annihilate, blast, crush, damage, dash, decay, disappoint, foul up, frustrate, glitch up, injure, mar, mess up, nip in the bud, nullify, shrivel, spoil, taint, trash, wither, wreck
    Antonyms: aid, bless, guard, help, prosper, protect

Idioms

ارجاع به لغت blight

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blight» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blight

لغات نزدیک blight

پیشنهاد بهبود معانی