آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ آذر ۱۴۰۲

    Blew

    bluː bluː

    مصدر:

    blow

    شکل سوم:

    blown

    سوم‌شخص مفرد:

    blows

    وجه وصفی حال:

    blowing

    معنی blew | جمله با blew

    adverb

    زمان گذشته ساده فعل Blow

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The wind blew gently through the trees.

    باد با ملایمت میان درختان وزید.

    The child blew out the candles on his birthday cake.

    کودک شمع‌های روی کیک تولدش را فوت کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد blew

    1. verb to move rapidly; said of air
      Synonyms:
      went left departed exited rushed run streamed withdrew retired quitted stormed whirled split
    1. verb make a mess of, destroy or ruin
      Synonyms:
      muddled spoilt missed muffed mishandled mismanaged bungled botched blundered fumbled floundered miscarried bumbled boggled
    1. verb to pay for the food, drink, or entertainment of (another)
      Synonyms:
      treated stood
    1. verb spend thoughtlessly; throw away
      Synonyms:
      wasted squandered consumed dissipated
      Antonyms:
      saved
    1. verb to leave suddenly
      Synonyms:
      went departed fired burst exploded detonated fulminated
      Antonyms:
      arrived come
    1. verb to boast
      Synonyms:
      bragged swaggered blustered
    1. verb to talk with excessive pride
      Synonyms:
      boasted bragged crowed vaunted
    1. verb to give form by inflation
      Synonyms:
      inflated swelled
    1. verb to sound when blown
      Synonyms:
      vibrated blared puffed huffed panted gasped
    1. verb to play a wind instrument
      Synonyms:
      mouthed
    1. verb provide sexual gratification through oral stimulation
      Synonyms:
      sucked hit slapped punched knocked whacked banged beat socked clouted blasted jolted thumped slugged bashed walloped belted drubbed conked jabbed swiped bumped rapped assaulted traumatized destroyed censured scolded parried vaunted bragged boasted touted gassed ranted stormed spouted inflated popped fulminated breathed panted exhaled huffed wafted whiffed sounded whispered fanned whistled slammed swashed squandered distended shocked exploded puffed clumped blossomed bloomed
      Antonyms:
      succeeded
    1. verb be in motion due to some air or water current
      Synonyms:
      floated wafted drifted fluttered flapped waved swept bore puffed whirled buffeted drove whisked flipped flung winnowed
    1. verb to bear flowers
      Synonyms:
      bloomed blossomed flowered effloresced

    سوال‌های رایج blew

    شکل سوم blew چی میشه؟

    شکل سوم blew در زبان انگلیسی blown است.

    وجه وصفی حال blew چی میشه؟

    وجه وصفی حال blew در زبان انگلیسی blowing است.

    سوم‌شخص مفرد blew چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد blew در زبان انگلیسی blows است.

    ارجاع به لغت blew

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «blew» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blew

    لغات نزدیک blew

    • - blet
    • - blether
    • - blew
    • - bligh
    • - blight
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.