با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Breathed

ˈbriːðd briːðd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    breathes
  • وجه وصفی حال:

    breathing

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective B1
دارای نفس یا بوی به‌خصوص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- foul-breathed
- بدبو، دارای بوی بد دهان
adjective
(زبان‌شناسی) دمیده، بی‌صدا، بی‌آوا، بی‌واک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breathed

  1. verb Take a short break from one's activities in order to relax
    Synonyms: rested, whispered, recuperated, confided
    Antonyms: hid, hidden
  2. verb To live
    Synonyms: be, existed, subsisted, lived, moved
  3. verb To expel air in the process of respiration.
    Synonyms: expired
  4. verb Expel (gases or odors)
    Synonyms: exhaled, puffed, gasped, inhaled, sighed, respired, inspired, whispered, uttered, sniffed, spoken, smelt, panted, emitted, huffed, murmured, lived, instilled, infused, fanned, snorted, existed, emanated, aspired, scented, articulated
  5. verb To blow gently
    Synonyms: respired, exhaled, fanned, puffed
  6. adjective Uttered without voice
    Synonyms: voiceless

ارجاع به لغت breathed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breathed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breathed

لغات نزدیک breathed

پیشنهاد بهبود معانی