امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Breathed

ˈbriːðd briːðd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    breathes
  • وجه وصفی حال:

    breathing

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective B1
دارای نفس یا بوی به‌خصوص

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- foul-breathed
- بدبو، دارای بوی بد دهان
adjective
(زبان‌شناسی) دمیده، بی‌صدا، بی‌آوا، بی‌واک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breathed

  1. verb Take a short break from one's activities in order to relax
    Synonyms:
    rested whispered recuperated confided
    Antonyms:
    hid hidden
  1. verb To live
    Synonyms:
    be existed subsisted lived moved
  1. verb To expel air in the process of respiration.
    Synonyms:
    expired
  1. verb Expel (gases or odors)
    Synonyms:
    exhaled puffed gasped inhaled sighed respired inspired whispered uttered sniffed spoken smelt panted emitted huffed murmured lived instilled infused fanned snorted existed emanated aspired scented articulated
  1. verb To blow gently
    Synonyms:
    respired exhaled fanned puffed
  1. adjective Uttered without voice
    Synonyms:
    voiceless

ارجاع به لغت breathed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breathed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breathed

لغات نزدیک breathed

پیشنهاد بهبود معانی