امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Articulated

ɑːrˈtɪkjəleɪt̬ɪd ɑːˈtɪkjəleɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    articulates
  • وجه وصفی حال:

    articulating
  • صفت تفضیلی:

    more articulated
  • صفت عالی:

    most articulated

معنی‌ها

adjective
(کامیون، اتوبوس) کمرشکن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
adjective
منقطع، بندبند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد articulated

  1. verb To join
    Synonyms:
    integrated linked connected combined
  1. verb Speak, pronounce, or utter in a certain way
    Synonyms:
    uttered pronounced vocalized verbalized stated said voiced phrased expressed enunciated vented cleared told conveyed worded talked enounced spoken declared linked communicated formulated
    Antonyms:
    bumbled misrepresented
  1. verb Connect
    Synonyms:
    vocalized uttered said pronounced enunciated
    Antonyms:
    disconnected
  1. verb Express or state clearly
    Synonyms:
    vocalized enunciated
  1. adjective Consisting of segments held together by joints
    Synonyms:
    articulate
    Antonyms:
    unarticulated

ارجاع به لغت articulated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «articulated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/articulated

لغات نزدیک articulated

پیشنهاد بهبود معانی