امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Integrated

ˈɪntɪɡreɪtɪd ˈɪntɪɡreɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    integrates
  • وجه وصفی حال:

    integrating

معنی

adjective C1
یکپارچه، تلفیقی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد integrated

  1. adjective joined
    Synonyms:
    combined interspersed mingled mixed unified
  1. adjective open to all races
    Synonyms:
    nonsegregated desegregated multiracial multicultural interracial nonracial nonsectarian racially mixed open

لغات هم‌خانواده integrated

  • adjective
    integrated

ارجاع به لغت integrated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «integrated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/integrated

لغات نزدیک integrated

پیشنهاد بهبود معانی