با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Integrant

American: ˈɪntəɡrənt British: ˈɪntɪɡrənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • adjective noun
    جز، سازنده، بندک ساز، بخش اساسی، بخش تشکیل دهنده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد integrant

  1. noun One of the individual entities contributing to a whole
    Synonyms: part, building block, component, constituent, element, factor, ingredient

ارجاع به لغت integrant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «integrant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/integrant

لغات نزدیک integrant

پیشنهاد بهبود معانی