آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ اسفند ۱۴۰۳

    Constituent

    kənˈstɪtʃuənt kənˈstɪtʃuənt

    شکل جمع:

    constituents

    معنی constituent | جمله با constituent

    noun countable

    جزء تشکیل‌دهنده، عنصر سازنده، مؤلفه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Water is the main constituent of the human body.

    آب جزء اصلی بدن انسان است.

    Proteins, fats, and carbohydrates are the key constituents of a balanced diet.

    پروتئین‌ها، چربی‌ها و کربوهیدرات‌ها مؤلفه‌های اصلی رژیم غذایی متعادل هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Nitrogen is one of the essential constituents of living matters.

    ازت یکی از اجزای اساسی چیزهای زنده است.

    noun countable

    رأی‌دهنده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The politician promised to fight for the rights of each constituent in the district.

    سیاست‌مدار قول داد که برای حقوق هر رأی‌دهنده در منطقه مبارزه کند.

    The success of the project depended on the support of local constituent.

    موفقیت پروژه به حمایت رأی‌دهندگان محلی بستگی داشت.

    adjective

    تشکیل‌دهنده، سازنده

    We need to analyze the constituent parts of the chemical compound.

    ما باید اجزای تشکیل‌دهنده‌ی ترکیب شیمیایی را تجزیه‌وتحلیل کنیم.

    The research focused on the constituent properties of the material.

    این تحقیق بر روی خواص سازنده‌ی ماده متمرکز بود.

    adjective

    مربوط به رأی‌دهنده

    The senator held a town hall meeting to address constituent concerns.

    سناتور جلسه‌ای عمومی برای رسیدگی به نگرانی‌های رأی‌دهندگان برگزار کرد.

    He lost the election due to his lack of engagement with constituent interests.

    او به‌دلیل عدم تعامل با منافع رأی‌دهندگان در انتخابات شکست خورد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد constituent

    1. adjective component, part
      Synonyms:
      basic essential integral fundamental elemental forming composing constituting combining ingredient factor portion division fraction
      Antonyms:
      whole
    1. adjective voting
      Synonyms:
      official electoral electing citizen balloter overruling
    1. noun element
      Synonyms:
      part factor component unit ingredient element portion division fraction principle essential board plug-in part and parcel makings fixins
      Antonyms:
      whole

    سوال‌های رایج constituent

    شکل جمع constituent چی میشه؟

    شکل جمع constituent در زبان انگلیسی constituents است.

    ارجاع به لغت constituent

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «constituent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/constituent

    لغات نزدیک constituent

    • - constipation
    • - constituency
    • - constituent
    • - constitute
    • - constitution
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.