فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Constituency

kənˈstɪtʃuənsi kənˈstɪtʃuənsi

شکل جمع:

constituencies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1

(مجلس) حوزه‌ی انتخاباتی، حوزه انتخابی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده
noun countable

(حوزه انتخاباتی) رأی‌دهندگان، موکلان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun countable

حامیان، هواداران

There were ten thousand voters in the constituency.

حوزه‌ی انتخاباتی دارای ده هزار رأی‌دهنده بود.

immediate constituency

سازه‌ی پیاپی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

ultimate constituency

سازه‌ی نهایی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد constituency

  1. noun voting public
    Synonyms:
    people voters electorate electors citizenry nation state body of voters voting public body politic faction district county city precinct ward voting area balloters system

ارجاع به لغت constituency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «constituency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/constituency

لغات نزدیک constituency

پیشنهاد بهبود معانی