امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Constitute

ˈkɑːnstɪtuːt ˈkɒnstɪtjuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    constituted
  • شکل سوم:

    constituted
  • سوم‌شخص مفرد:

    constitutes
  • وجه وصفی حال:

    constituting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
ساختن، تشکیل دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- twelve people constitute a jury
- هیئت منصفه از دوازده نفر تشکیل می‌شود.
- 3 months constitute a season.
- یک فصل متشکل از 3 ماه است.
verb - transitive
منصوب کردن، برگماشتن، برگزیدن (به)، تعیین کردن
- an officially constituted spokesman
- سخنگوی منتخب و رسمی
verb - transitive
(سازمان، هیئت و غیره) تأسیس کردن، تشکیل دادن، برپا کردن، بنیاد کردن، پایه‌گذاری کردن
- a recently constituted party
- حزبی که اخیراً تأسیس شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد constitute

  1. verb comprise, form
    Synonyms:
    aggregate complement complete compose compound construct cook up create develop dream up embody enact establish fill out fix flesh out found frame fudge together incorporate integrate make make up set up
  1. verb authorize
    Synonyms:
    appoint commission decree delegate depute deputize designate draft empower enact establish legislate make name nominate ordain order
    Antonyms:
    deny refuse

ارجاع به لغت constitute

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «constitute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/constitute

لغات نزدیک constitute

پیشنهاد بهبود معانی