با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Enact

ɪˈnækt ɪˈnækt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    enacted
  • شکل سوم:

    enacted
  • سوم‌شخص مفرد:

    enacts
  • وجه وصفی حال:

    enacting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
به‌صورت قانون درآوردن، وضع کردن (قانون) تصویب کردن، نمایش دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The legislative branch enacts laws and the executive branch carries these laws out.
- قوه‌ی مقننه قانون وضع می کند و قوه‌ی مجریه این قوانین را به اجرا درمی‌آورد.
- The scene now being enacted in the courtroom.
- صحنه‌ای که اکنون در دادگاه در شرف اجرا است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enact

  1. verb act out; accomplish
    Synonyms: achieve, appear as, depict, discourse, do, execute, go on, perform, personate, play, playact, play the part of, portray, represent
    Antonyms: fail, hinder, repeal, stop
  2. verb authorize, legislate
    Synonyms: accomplish, appoint, bring about, carry through, command, constitute, decree, determine, dictate, effect, effectuate, establish, execute, fix, formulate, get the floor, institute, jam through, make, make into law, make laws, ordain, order, pass, proclaim, put in force, put through, railroad, railroad through, ratify, sanction, set, steamroll, transact, vote favorably, vote in
    Antonyms: hinder, prevent, refuse, veto

ارجاع به لغت enact

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enact» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enact

لغات نزدیک enact

پیشنهاد بهبود معانی