Ratify

ˈrætɪfaɪ ˈrætɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به تصویب رساندن، تصویب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The parliament ratified the treaty.
- مجلس قرارداد را تصویب کرد.
- They ratified his nomination.
- آنان نامزدی او را تأیید کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ratify

  1. verb affirm, authorize
    Synonyms: accredit, approve, authenticate, bear out, bind, bless, certify, commission, confirm, consent, corroborate, endorse, establish, give stamp of approval, go for, license, okay, rubber stamp, sanction, sign, substantiate, uphold, validate
    Antonyms: deny, disaffirm, disagree, renounce, revoke, veto

ارجاع به لغت ratify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ratify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ratify

لغات نزدیک ratify

پیشنهاد بهبود معانی