Ratify

ˈrætɪfaɪ ˈrætɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به تصویب رساندن، تصویب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The parliament ratified the treaty.
- مجلس قرارداد را تصویب کرد.
- They ratified his nomination.
- آنان نامزدی او را تأیید کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ratify

  1. verb affirm, authorize
    Synonyms:
    approve confirm authorize endorse uphold validate establish certify sanction authenticate corroborate substantiate accredit license commission okay bless bear out go for sign bind give stamp of approval rubber stamp
    Antonyms:
    deny disagree veto revoke renounce disaffirm

ارجاع به لغت ratify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ratify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ratify

لغات نزدیک ratify

پیشنهاد بهبود معانی