گذشتهی ساده:
validatedشکل سوم:
validatedسومشخص مفرد:
validatesوجه وصفی حال:
validatingاعتبار بخشیدن، تأیید کردن، رسمیت دادن، اعتبار قانونی بخشیدن، معتبر ساختن، قانونی کردن
Every treaty must be validated by the vote of the Congress.
هر قرارداد باید با رأی کنگره دارای اعتبار قانونی بشود.
Their testimony validated my claim.
گواهی آنها ادعای مرا تأیید کرد.
ثابت کردن (عقیده و فکر و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
True ideas are those that we can test and validate.
عقاید راستین آنهایی هستند که میتوان آنها را آزمود و اثبات کرد.
The lawyer presented irrefutable evidence to validate his client's innocence.
وکیل برای اثبات بیگناهی موکلش شواهد غیرقابل انکاری ارائه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «validate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/validate