گذشتهی ساده:
corroboratedشکل سوم:
corroboratedسومشخص مفرد:
corroboratesوجه وصفی حال:
corroboratingتأیید کردن، تقویت کردن، اثبات کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to corroborate one's authority
اختیارات خود را بسط دادن
He did not offer any evidence to corroborate his claims.
او مدرکی برای اثبات ادعاهای خود ارائه نداد.
Laboratory tests also corroborated Einstein's theory.
آزمونهای آزمایشگاهی نیز نظریهی انشتین را تأیید کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «corroborate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/corroborate