امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disallow

ˌdɪsəˈlaʊ ˌdɪsəˈlaʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    disallowed
  • شکل سوم:

    disallowed
  • سوم‌شخص مفرد:

    disallows
  • وجه وصفی حال:

    disallowing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
رد کردن، نپذیرفتن، روا نداشتن، قائل نشدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The judge disallowed his claim.
- قاضی ادعای او را وارد ندانست.
- The boss disallowed his request to take the afternoon off.
- رئیس اجازه نداد که بعد از ظهر سرکار نیاید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disallow

  1. verb reject, prohibit
    Synonyms:
    abjure cancel censor debar deny disacknowledge disavow disclaim dismiss disown embargo exclude forbid keep back kill nix pass on proscribe put down rebuff refuse repudiate shut out taboo veto withhold zing
    Antonyms:
    allow permit

ارجاع به لغت disallow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disallow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disallow

لغات نزدیک disallow

پیشنهاد بهبود معانی