گذشتهی ساده:
disallowedشکل سوم:
disallowedسومشخص مفرد:
disallowsوجه وصفی حال:
disallowingرد کردن، نپذیرفتن، روا نداشتن، قائل نشدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The judge disallowed his claim.
قاضی ادعای او را وارد ندانست.
The boss disallowed his request to take the afternoon off.
رئیس اجازه نداد که بعد از ظهر سرکار نیاید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disallow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disallow