زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Peripheral

pəˈrɪfrəl pəˈrɪfrəl

شکل جمع:

peripherals

صفت تفضیلی:

more peripheral

صفت عالی:

most peripheral

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

فرعی، حاشیه‌ای، کم‌اهمیت، جنبی، غیرمحوری، دست‌دوم، ثانویه

She included a lot of peripheral detail in the article, which made it hard to follow.

او جزئیات ثانویه‌ی زیادی را در مقاله گنجاند که باعث شد دنبال کردنش سخت شود.

Peripheral concerns shouldn’t distract us from solving the central problem.

نگرانی‌های کم‌اهمیت نباید ما را از حل مشکل اصلی منحرف کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

peripheral wars

جنگهای جنبی

concerns which are peripheral to our vital interests

ملاحظاتی که جز و فروع علایق حیاتی ما هستند

a rather peripheral criticism of a fine book

انتقاد نسبتاً جنبی یک کتاب خوب

adjective

پیرامونی، دوره‌ای، محیطی، حاشیه‌ای، کناری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Peripheral sensors detect motion outside the main field of view.

حسگرهای محیطی، حرکت را در خارج از میدان دید اصلی تشخیص می‌دهند.

Peripheral roads are usually less crowded than the city center.

جاده‌های پیرامون معمولاً از مرکز شهر خلوت‌ترند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

peripheral vascular disorders

اختلالات جلدی وابسته به عروق

peripheral nerve endings

پایانه‌های برونی سلول‌های عصبی

peripheral vision

دید جنبی، دید پیرامونی

noun countable

کامپیوتر تجهیزات جانبی، سخت‌افزار جانبی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The system failed to recognize the peripheral device after the update.

سیستم پس‌از به‌روزرسانی، سخت‌افزار جانبی را شناسایی نکرد.

This new laptop doesn’t require many external peripherals.

این لپ‌تاپ جدید به بسیاری از تجهیزات جانبی خارجی نیاز ندارد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد peripheral

  1. adjective minor, outside
    Synonyms:
    external outer secondary unimportant irrelevant superficial inessential incidental tangential beside the point borderline exterior surface outermost perimetric
    Antonyms:
    major internal crucial central
  1. noun (computer science) electronic equipment connected by cable to the CPU of a computer
    Synonyms:
    border computer peripheral marginal peripheral device

سوال‌های رایج peripheral

شکل جمع peripheral چی میشه؟

شکل جمع peripheral در زبان انگلیسی peripherals است.

صفت تفضیلی peripheral چی میشه؟

صفت تفضیلی peripheral در زبان انگلیسی more peripheral است.

صفت عالی peripheral چی میشه؟

صفت عالی peripheral در زبان انگلیسی most peripheral است.

ارجاع به لغت peripheral

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «peripheral» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/peripheral

لغات نزدیک peripheral

پیشنهاد بهبود معانی